فیک : نشان خورشید پارت سوم فصل اول
میا : اینو خفه اش کنید من میرم سراغ رئیس
بعد از چند دقیقه دختر سیاه پوشی اومد سراغت و بلاخره از اونجا آزادت کرد
میا : دنبالم بیا
آروم دنبالش رفتی و از اون عمارت لعنتی بردت بیرون از زندانی که هیونگ برات ساخته بود آزاد شدی
میا : رئیس ما آماده امر شما هستیم
ا،ت : من که اینجوری با لباس اربابی نمیتونم یونگی رو آزاد کنم من وسایلم رو میخوام
میا : بريم بالا
هنوز دلیل اینهمه احترام محبتی که یونگی و نیروهاش بهت داشتن رو متوجه نشده بودی خیلی متعجب آماده جنگیدن شدی دوسالی میشد که تو نقاب خانم خونه تو اون عمارت زندگی کردی ولی حالا دوباره لباس لیدری رو تنت کردی واسلحه بدست رفتی سراغ هدفت یقین داشتی یونگی میدونه پدرت کجای این دنیای خراب شده است
ا،ت : چه بی نظمی دارید شما ها یونگی چطور قبول کرده شما ها براش کار کنید
میا : نظم دهی کار هیونگ بود من فقط بهشون دستور میدادم که چیکار کنن
ا،ت : عجب نظمی
پوزخند میزنی که راننده صدات میکنه که سوار بشی
ا،ت : راننده دیگه چه مسخره بازیه اینا ناز دارن بابا بیا پایین گم شو
وقتش بود تمام توانایی هات رو به رخ بکشی گذشتن از سد دشمن های یونگی و رسیدن به اون نیاز به تمام توانایی هات داشتی
اا،ت :میخوام برای پس گرفتن خورشید جنگ به پا کنم
الکس : ما آماده ایم
همه سوار ماشین ها شدید و به سمت مخفیگاه سالجا راه افتادید نگاهی به کف دستت کردی و خیره شدی به نشان خورشید
ا،ت : دارم کم کم پیدات میکنم خورشید من
رسیدن به یونگی تنها هدفت بود اشک گوشه چشمت رو پاک کردی و پارچه مشکی روی صورتت رو محکم کردی و از ماشین پیاده شدی ۶
...
ادامه دارد
بعد از چند دقیقه دختر سیاه پوشی اومد سراغت و بلاخره از اونجا آزادت کرد
میا : دنبالم بیا
آروم دنبالش رفتی و از اون عمارت لعنتی بردت بیرون از زندانی که هیونگ برات ساخته بود آزاد شدی
میا : رئیس ما آماده امر شما هستیم
ا،ت : من که اینجوری با لباس اربابی نمیتونم یونگی رو آزاد کنم من وسایلم رو میخوام
میا : بريم بالا
هنوز دلیل اینهمه احترام محبتی که یونگی و نیروهاش بهت داشتن رو متوجه نشده بودی خیلی متعجب آماده جنگیدن شدی دوسالی میشد که تو نقاب خانم خونه تو اون عمارت زندگی کردی ولی حالا دوباره لباس لیدری رو تنت کردی واسلحه بدست رفتی سراغ هدفت یقین داشتی یونگی میدونه پدرت کجای این دنیای خراب شده است
ا،ت : چه بی نظمی دارید شما ها یونگی چطور قبول کرده شما ها براش کار کنید
میا : نظم دهی کار هیونگ بود من فقط بهشون دستور میدادم که چیکار کنن
ا،ت : عجب نظمی
پوزخند میزنی که راننده صدات میکنه که سوار بشی
ا،ت : راننده دیگه چه مسخره بازیه اینا ناز دارن بابا بیا پایین گم شو
وقتش بود تمام توانایی هات رو به رخ بکشی گذشتن از سد دشمن های یونگی و رسیدن به اون نیاز به تمام توانایی هات داشتی
اا،ت :میخوام برای پس گرفتن خورشید جنگ به پا کنم
الکس : ما آماده ایم
همه سوار ماشین ها شدید و به سمت مخفیگاه سالجا راه افتادید نگاهی به کف دستت کردی و خیره شدی به نشان خورشید
ا،ت : دارم کم کم پیدات میکنم خورشید من
رسیدن به یونگی تنها هدفت بود اشک گوشه چشمت رو پاک کردی و پارچه مشکی روی صورتت رو محکم کردی و از ماشین پیاده شدی ۶
...
ادامه دارد
۷.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.