پارت ۲ Fate
پدرم اومد بغل من وایساد مادرمم همینطور
بابا:سالم آقای جئون
+سلام
مامان:سلام آقا
همه تعظین کردیم آقای جونگ کوکم همینطور ازون موقعی ک اومد تو چشمای من زل زد ساعت تقربا ⁹:³⁰ دقیقه بود ک خواهر بزرگم ک حدودا ²² سالشه موهاش بهم ریخته چشا پف کرده با ی نیم تنه و شلوارک از اتاق اومد بیرون تازه از خواب بیدار شده بود اصلا آقای جونگ کوک و ندید اسمش مینهی بود
مینهی: گاو نر مگه بهت نگفتم منو بیدار کن مامان شام منو بریز اههه آخه این دختره یا اشغال ضایدیش هننن کصخل تر از این ندیدم تو امرم آخه این چرا انقدر عنه جیغغغغغغ این کیه
اینا همش تو ²⁰ ثانیه اتفاق افتاد
من دست کشیدم رو صورتم از جام پاشدم با دو رفتم طرفش دستشو کشیدیم تو اتاق
+مینهی تو دیونه ای
مینهی: چیه مگه اصن کی هست
+ایشون گسیه ک با بابا میخواد قرار داد ببنده
مینهی:ههههههه چرا زود تر نگفتی.....
پارت قبل نزاشتمتون در خماری
خماری چقدر خوبه.....😈🍷
شرط دره +۵ لایک
بابا:سالم آقای جئون
+سلام
مامان:سلام آقا
همه تعظین کردیم آقای جونگ کوکم همینطور ازون موقعی ک اومد تو چشمای من زل زد ساعت تقربا ⁹:³⁰ دقیقه بود ک خواهر بزرگم ک حدودا ²² سالشه موهاش بهم ریخته چشا پف کرده با ی نیم تنه و شلوارک از اتاق اومد بیرون تازه از خواب بیدار شده بود اصلا آقای جونگ کوک و ندید اسمش مینهی بود
مینهی: گاو نر مگه بهت نگفتم منو بیدار کن مامان شام منو بریز اههه آخه این دختره یا اشغال ضایدیش هننن کصخل تر از این ندیدم تو امرم آخه این چرا انقدر عنه جیغغغغغغ این کیه
اینا همش تو ²⁰ ثانیه اتفاق افتاد
من دست کشیدم رو صورتم از جام پاشدم با دو رفتم طرفش دستشو کشیدیم تو اتاق
+مینهی تو دیونه ای
مینهی: چیه مگه اصن کی هست
+ایشون گسیه ک با بابا میخواد قرار داد ببنده
مینهی:ههههههه چرا زود تر نگفتی.....
پارت قبل نزاشتمتون در خماری
خماری چقدر خوبه.....😈🍷
شرط دره +۵ لایک
۱۹.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.