P15
جین : آره ا/ت
جونگ کوک : خب بگو
جین : اول بشین
نشستم روی مبل و خیلی کنجکاو منتظر حرف های جین بودم ، با کنجکاوی تمام نگاهش کردم که بالاخره حرف زد .
جین : راجب ا/ت احساسی داری
این دیگه چه سوالی ؟ الان باید بهش چی بگم ، حتی خودمم نمیدونم دقیقا چه احساسی دارم (ذهنم : تو یه دروغگوی کثیفی ) راست میگفت من درام دروغ میگم از اون روز تو بیمارستان که ذهنم میگفت کارت که تموم شد بزار این دختر بره ولی یه حسی میگفت نگهش دار هنوز از اون روز نتونستم تصمیم بگیرم چطور میتونم همچین دختر ساده و مهربونی رو ول کنم اما از یه طرفم چطور میتونم بعد اینکه اینقدر اذیتش کردم نگهش دارم ، با تکون خوردن دست جین جلوی صورتم دوباره نگاهم رو بهش دادم .
جین : جونگ کوک کجایی ؟
جونگ کوک : همینجا تو ادامه بده
جین : تو باید بگی
جونگ کوک : چی رو ؟
جین : بد میگم کجایی میگی همینجا
راست میگفت برای یه لحظه کاملا حواسم پرت شد .
جین : راجب ا/ت احساساتی داره ؟
جونگ کوک : چرا میپرسی ؟
جین : چون جوابت مهمه
جین مثل برادرمه پس میتونم بهش بگم رفتم و آروم دم گوشش گفتم : خب من
حرفم تموم نشده بود که جین سرم رو از دم گوشش آورد کنار و گفت : دم گوشم نگو مور مورم میشه
جونگ کوک : خیلی خب بابا سوسول
جین : آدم به بزرگترش میگه سوسول ؟
جونگ کوک : یادمه این حرفو که آدم با بزرگترش اینجوری حرف میزنه رو به ا/ت میزدی
جین : آره ولی الان برای تو هم لازمه
یدونه زد رو شونم و گفت : خیلی خب حالا بحث رو بپیچون بگو
جونگ کوک : خب من دوس..
نمیتونستم حرف رو کامل کنم گفتنش یکم بعد این همه سال بی احساس بودن و بدبین بودن بدجور سخت بود .
جین : خب ادامه بده
جونگ کوک : من دوسش دارم
بعدم از خجالت دستم رو جلوی صورتم گرفتم که صدای جین بلند شد : ا/تتتتت
جونگ کوک : خب بگو
جین : اول بشین
نشستم روی مبل و خیلی کنجکاو منتظر حرف های جین بودم ، با کنجکاوی تمام نگاهش کردم که بالاخره حرف زد .
جین : راجب ا/ت احساسی داری
این دیگه چه سوالی ؟ الان باید بهش چی بگم ، حتی خودمم نمیدونم دقیقا چه احساسی دارم (ذهنم : تو یه دروغگوی کثیفی ) راست میگفت من درام دروغ میگم از اون روز تو بیمارستان که ذهنم میگفت کارت که تموم شد بزار این دختر بره ولی یه حسی میگفت نگهش دار هنوز از اون روز نتونستم تصمیم بگیرم چطور میتونم همچین دختر ساده و مهربونی رو ول کنم اما از یه طرفم چطور میتونم بعد اینکه اینقدر اذیتش کردم نگهش دارم ، با تکون خوردن دست جین جلوی صورتم دوباره نگاهم رو بهش دادم .
جین : جونگ کوک کجایی ؟
جونگ کوک : همینجا تو ادامه بده
جین : تو باید بگی
جونگ کوک : چی رو ؟
جین : بد میگم کجایی میگی همینجا
راست میگفت برای یه لحظه کاملا حواسم پرت شد .
جین : راجب ا/ت احساساتی داره ؟
جونگ کوک : چرا میپرسی ؟
جین : چون جوابت مهمه
جین مثل برادرمه پس میتونم بهش بگم رفتم و آروم دم گوشش گفتم : خب من
حرفم تموم نشده بود که جین سرم رو از دم گوشش آورد کنار و گفت : دم گوشم نگو مور مورم میشه
جونگ کوک : خیلی خب بابا سوسول
جین : آدم به بزرگترش میگه سوسول ؟
جونگ کوک : یادمه این حرفو که آدم با بزرگترش اینجوری حرف میزنه رو به ا/ت میزدی
جین : آره ولی الان برای تو هم لازمه
یدونه زد رو شونم و گفت : خیلی خب حالا بحث رو بپیچون بگو
جونگ کوک : خب من دوس..
نمیتونستم حرف رو کامل کنم گفتنش یکم بعد این همه سال بی احساس بودن و بدبین بودن بدجور سخت بود .
جین : خب ادامه بده
جونگ کوک : من دوسش دارم
بعدم از خجالت دستم رو جلوی صورتم گرفتم که صدای جین بلند شد : ا/تتتتت
۳۴.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.