Eternal Love
#Eternal_Love
پارت 3
با جونگکوک راه افتادم ب طرف ورزشگاهی ک توش مسابقه برگزار میشه
+ : خیلی دوره ؟
_ : نه فقط 5 دقیقه راهه
+ : اها ....
صحبتی بینمون رد بدل نمیشد
بعد 5 دقیقه رسیدیم ب ورزشگاه
+ : موفق باشی جونگکوک فایتینگگگ
_ : مرسی جوجه کوچولوم همینجا بمون
+ : باشه ...
** ویو جونگکوک
لبخند ب ات زدم و رفتم توی رخکن
لباسمو عوض کردم و رفتم توی سالن مسابقه برای تمرین
یکم استرس داشتم
ات برام دست تکون داد و لبخند کیوتی رو لباش بود
منم براش دست تکون دادم
احساس میکنم استرسم کمتر شده
صدای داور اومد
داور : بازی چند لحظه دیگه شروع میشه
چندتا نفس عمیق کشیدم و ب صورت ات نگاه میکردم تا استرسم کمتر بشه
داور سوت رو ب صدا در اورد و شروع ب بازی کردن کردم
**ويو ات
بازی شروع شد و با ذوق نشستم ب جونگکوک نگاه میکردم
بين بازياش ب من نگاه ميكرد و براش دست تكون ميدادم
بعد 1 ساعت بازی تموم شد و جونگکوک برنده شد و طلا گرفت
با ذوق رفتم پیشش و بقلش کردم
** ويو جونگكوک
تونستم طلا بگیرم خیلی خوشحال بودم
دیدم از پله ها ات اومد پایین و بغلم کرد
+ : افريننننن كوککک تو تونستیییی
دستم رو دور کمرش حلقه کردم و ب خودم نزدیک تر کردم
_ : بخاطر تو تونستم اول بشم عروسک کوچولوم اگه تو نبودی نمیتونستم اول بشم
**ويو ات
با ذوق بالا پايين ميپريدم ى لبخند زدم
_ : اروم باش کوچولو ی وقت سرگیجه میگیری
_ : یکم صبر کن برم لباسم رو عوض کنم و بیام
+ : باشه ....
لباساشو پوشید و رفتیم سمت در خروجی
حمایت یادت نره بیبی :)))
پارت 3
با جونگکوک راه افتادم ب طرف ورزشگاهی ک توش مسابقه برگزار میشه
+ : خیلی دوره ؟
_ : نه فقط 5 دقیقه راهه
+ : اها ....
صحبتی بینمون رد بدل نمیشد
بعد 5 دقیقه رسیدیم ب ورزشگاه
+ : موفق باشی جونگکوک فایتینگگگ
_ : مرسی جوجه کوچولوم همینجا بمون
+ : باشه ...
** ویو جونگکوک
لبخند ب ات زدم و رفتم توی رخکن
لباسمو عوض کردم و رفتم توی سالن مسابقه برای تمرین
یکم استرس داشتم
ات برام دست تکون داد و لبخند کیوتی رو لباش بود
منم براش دست تکون دادم
احساس میکنم استرسم کمتر شده
صدای داور اومد
داور : بازی چند لحظه دیگه شروع میشه
چندتا نفس عمیق کشیدم و ب صورت ات نگاه میکردم تا استرسم کمتر بشه
داور سوت رو ب صدا در اورد و شروع ب بازی کردن کردم
**ويو ات
بازی شروع شد و با ذوق نشستم ب جونگکوک نگاه میکردم
بين بازياش ب من نگاه ميكرد و براش دست تكون ميدادم
بعد 1 ساعت بازی تموم شد و جونگکوک برنده شد و طلا گرفت
با ذوق رفتم پیشش و بقلش کردم
** ويو جونگكوک
تونستم طلا بگیرم خیلی خوشحال بودم
دیدم از پله ها ات اومد پایین و بغلم کرد
+ : افريننننن كوککک تو تونستیییی
دستم رو دور کمرش حلقه کردم و ب خودم نزدیک تر کردم
_ : بخاطر تو تونستم اول بشم عروسک کوچولوم اگه تو نبودی نمیتونستم اول بشم
**ويو ات
با ذوق بالا پايين ميپريدم ى لبخند زدم
_ : اروم باش کوچولو ی وقت سرگیجه میگیری
_ : یکم صبر کن برم لباسم رو عوض کنم و بیام
+ : باشه ....
لباساشو پوشید و رفتیم سمت در خروجی
حمایت یادت نره بیبی :)))
۳.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.