(من یه ددی دارم پارت ۱۰)
از زبان جونکوک:
لونا خواب رفت ولی من بیدار بودم و به قیافه کیوت و غرق در خوابش نگاه میکردم تازه بیدار بودااا به همین زودی خوابید هییی اینطور که پیداست هیچ علاقه ای به من نداره بهتر بیخیالش شم چون فایده ای نداره اون منو نمیخواد حرفایی که بهش زدم بد جور روش تاثیر گذاشته حقم داره من یه مافیای خطرناکم که پلیسا از همه طرف دنبالمن و همین روزا پیدام میکنن و میرم زندان یه پسر هول دختر باز بیشتر نیستم چرا باید منو بخواد به خاطر شغلم هم نمیتونم باهاش باشم چون جون خودش به خطر میوفته همه این حرفا رو آروم زمزمه میکردم جوری که فقط خودم میفهمیدم کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم
از زبان لونا:
خودمو زدم به خواب ولی حرفای جونکوکو شنیدم اون ....اون الان گفت که منو دوست داره مثل اینکه بد جوری دلش پره از همه چی چه فکرایی در موردش میکردم تا قبل اینکه این حرفا رو بزنه ازش بدم میومد ولی الان..... اون منو دوست داشت به خاطر همین اینقدر سر به سرم میزاشت چون من وقتی عصبی بشم خیلی کیوت و بامزه میشم از رفتارم با کوک ناخداگاه اشکی از گوشه چشمم سر خورد و افتاد اون منو دوست داشت ولی من با حرفای ناجوری که بهش زدم قلبشو بیشتر مچاله کردم عذاب وجدان ولم نمیکنه فردا که از خواب بیدار شدم میرم بهش میگم که منم دوسش دارم و حداقل برای اینکه قلب شکستشو ترمیم کنم ولی من اونو دوست ندارم ولی چیزی ازم کم نمیشه اگه تظاهر کنم که دوسش دارم اره همین کارو میکنم ....
لونا خواب رفت ولی من بیدار بودم و به قیافه کیوت و غرق در خوابش نگاه میکردم تازه بیدار بودااا به همین زودی خوابید هییی اینطور که پیداست هیچ علاقه ای به من نداره بهتر بیخیالش شم چون فایده ای نداره اون منو نمیخواد حرفایی که بهش زدم بد جور روش تاثیر گذاشته حقم داره من یه مافیای خطرناکم که پلیسا از همه طرف دنبالمن و همین روزا پیدام میکنن و میرم زندان یه پسر هول دختر باز بیشتر نیستم چرا باید منو بخواد به خاطر شغلم هم نمیتونم باهاش باشم چون جون خودش به خطر میوفته همه این حرفا رو آروم زمزمه میکردم جوری که فقط خودم میفهمیدم کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم
از زبان لونا:
خودمو زدم به خواب ولی حرفای جونکوکو شنیدم اون ....اون الان گفت که منو دوست داره مثل اینکه بد جوری دلش پره از همه چی چه فکرایی در موردش میکردم تا قبل اینکه این حرفا رو بزنه ازش بدم میومد ولی الان..... اون منو دوست داشت به خاطر همین اینقدر سر به سرم میزاشت چون من وقتی عصبی بشم خیلی کیوت و بامزه میشم از رفتارم با کوک ناخداگاه اشکی از گوشه چشمم سر خورد و افتاد اون منو دوست داشت ولی من با حرفای ناجوری که بهش زدم قلبشو بیشتر مچاله کردم عذاب وجدان ولم نمیکنه فردا که از خواب بیدار شدم میرم بهش میگم که منم دوسش دارم و حداقل برای اینکه قلب شکستشو ترمیم کنم ولی من اونو دوست ندارم ولی چیزی ازم کم نمیشه اگه تظاهر کنم که دوسش دارم اره همین کارو میکنم ....
۵۷.۷k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.