the last gerlintman
فصل اول: بازگشت خاطرات
_ میخوای....
حرفش با دیدن صورت مرد نصفه موند.
در نظرش اون مرد رو دیده بود اما کجا، به خاطر نمی آورد.
_ببخشید مادام من عجله داشتم ندیدمتون.
کاسپار بود که با لحنی نه چندان متاسف عذر خواهی کرده بود.
نیلیا با شنیدن این لحن و حرف مرد تنها با گفتن خب کوری کمی از ورودی کلاب دور شد.
گوشی ای که هنوز مایکل پشت خط منتظر بود رو به سمت گوشش برد
_مایک؟ بیا دیانا رو جمعش کن بازم خیلی خورده.
چرا پیشش نموندی؟
نیلیا همونطور که به سمت یه تاکسی دست بلند میکرد گفت
_از بوی الکل سردرد گرفتم اونم نئشه است حوصله اشو ندارم، در جریانی که این وقتا چه جوریه؟
با کمی تاخیر مایکل پشت خط درخواست آدرس کرد و در نهایت گوشی رو قطع کرد
_ میخوای....
حرفش با دیدن صورت مرد نصفه موند.
در نظرش اون مرد رو دیده بود اما کجا، به خاطر نمی آورد.
_ببخشید مادام من عجله داشتم ندیدمتون.
کاسپار بود که با لحنی نه چندان متاسف عذر خواهی کرده بود.
نیلیا با شنیدن این لحن و حرف مرد تنها با گفتن خب کوری کمی از ورودی کلاب دور شد.
گوشی ای که هنوز مایکل پشت خط منتظر بود رو به سمت گوشش برد
_مایک؟ بیا دیانا رو جمعش کن بازم خیلی خورده.
چرا پیشش نموندی؟
نیلیا همونطور که به سمت یه تاکسی دست بلند میکرد گفت
_از بوی الکل سردرد گرفتم اونم نئشه است حوصله اشو ندارم، در جریانی که این وقتا چه جوریه؟
با کمی تاخیر مایکل پشت خط درخواست آدرس کرد و در نهایت گوشی رو قطع کرد
۱.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.