×حالا هم بخواب &باشه
×حالا هم بخواب &باشه
×ویو
سرش رو بوسیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
&ویو
شب با صدای ناله های مردونه ایی بیدار شدم به نامجون که نگاه کردم توی خودش جمع شده بود مثل یه کوالا ی واقعی بود حدس زدم سردش باشه پتو رو روش انداختم امدم دستم رو وردارم دستم خورد به پوستش خیس بود چرا ن. نکنه که تب کرده تبش رو گرفتم داغ بود رفتم پایین توی اشپزخونه یه کاسه ی بزرگ اب سرد ریختم توش و با یه دستمال بردم بالا نامجون رو دوباره چک کردم اینبار داغ تر بود دستمال رو خیس کردم و گذاشتم روی سرش پنجره هم باز بود پنجره رو هم بستم
پرش زمانی به دروز بعد
دو روزه که کارم همینه ولی تبش پایین نیومده همش هم خوابیده انگار که بیهوش شده اه من که شماره ی هه سو رو دارم چرا بهش زنگ نمیزنم
&سلام هه سو . هه سو:سلام ات خوبی &اصلا خوب نیستم هه سو :چرا &نامجون تب کرده دو روزه هم خوابیده هه سو :چرا زود تر نگفتی دیونه من الان میام اونجا باشه &باشه
پرش زمانی به 20دقیقه بعد
&ویو
زنگ خونه خورد وقتی در رو باز کردم اقای کیم با هه سو دم در بودم
&سلام پ. ن :سلام دخترم هه سو :سلام ات نامجون کجاست &توی اتاق بالا دنبالم بیاید داخل هه سو : باشه
رفتیم توی اتاق بالا هه سو تبش رو گرفت &چیشدع
هه سو :تبش روی چند بوده &56 هه سو :تبش امده روی 24 بهتره فقط باید منتظر بمونیم که بیدار بشه بعد ش بفرستش حموم تا دوش بگیره راستی بهش بگو با اب گرم حموم کنه باشه &باشه حالا هم برو پایین بشین تا من بیام هه سو :باشع
رفتش پایین منم پیشونی نامجون رو بوسیدم خواستم برم پایین که حس کردم دستش داره تکون میخوره بهش نزدیک شدم داشت چشماش رو باز میکرد &نامجون ×ب.بله &اه بدار شدی بخواب تا من بیام باشه ×باشع
با لبخند رفتم پایین
هه سو؛:چی شده میخندی &بیدار شد هه سو :زود بفرستش بره حموم ره &باشه
رفتم توی اشپز خونه قهوه رختم و بردم &بفرمایید
بعدش رفتم بالا نامجون چشماش بسته بود وقتی من امدم چشماش رو باز کرد &اه بیداری برو حموم ولی با اب گرم دوش بگیر لباست هم بپوش بیا پایین پدرت با هه سو هستند
×ویو
سرش رو بوسیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
&ویو
شب با صدای ناله های مردونه ایی بیدار شدم به نامجون که نگاه کردم توی خودش جمع شده بود مثل یه کوالا ی واقعی بود حدس زدم سردش باشه پتو رو روش انداختم امدم دستم رو وردارم دستم خورد به پوستش خیس بود چرا ن. نکنه که تب کرده تبش رو گرفتم داغ بود رفتم پایین توی اشپزخونه یه کاسه ی بزرگ اب سرد ریختم توش و با یه دستمال بردم بالا نامجون رو دوباره چک کردم اینبار داغ تر بود دستمال رو خیس کردم و گذاشتم روی سرش پنجره هم باز بود پنجره رو هم بستم
پرش زمانی به دروز بعد
دو روزه که کارم همینه ولی تبش پایین نیومده همش هم خوابیده انگار که بیهوش شده اه من که شماره ی هه سو رو دارم چرا بهش زنگ نمیزنم
&سلام هه سو . هه سو:سلام ات خوبی &اصلا خوب نیستم هه سو :چرا &نامجون تب کرده دو روزه هم خوابیده هه سو :چرا زود تر نگفتی دیونه من الان میام اونجا باشه &باشه
پرش زمانی به 20دقیقه بعد
&ویو
زنگ خونه خورد وقتی در رو باز کردم اقای کیم با هه سو دم در بودم
&سلام پ. ن :سلام دخترم هه سو :سلام ات نامجون کجاست &توی اتاق بالا دنبالم بیاید داخل هه سو : باشه
رفتیم توی اتاق بالا هه سو تبش رو گرفت &چیشدع
هه سو :تبش روی چند بوده &56 هه سو :تبش امده روی 24 بهتره فقط باید منتظر بمونیم که بیدار بشه بعد ش بفرستش حموم تا دوش بگیره راستی بهش بگو با اب گرم حموم کنه باشه &باشه حالا هم برو پایین بشین تا من بیام هه سو :باشع
رفتش پایین منم پیشونی نامجون رو بوسیدم خواستم برم پایین که حس کردم دستش داره تکون میخوره بهش نزدیک شدم داشت چشماش رو باز میکرد &نامجون ×ب.بله &اه بدار شدی بخواب تا من بیام باشه ×باشع
با لبخند رفتم پایین
هه سو؛:چی شده میخندی &بیدار شد هه سو :زود بفرستش بره حموم ره &باشه
رفتم توی اشپز خونه قهوه رختم و بردم &بفرمایید
بعدش رفتم بالا نامجون چشماش بسته بود وقتی من امدم چشماش رو باز کرد &اه بیداری برو حموم ولی با اب گرم دوش بگیر لباست هم بپوش بیا پایین پدرت با هه سو هستند
۴۸.۲k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.