نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 10 )
( در حال کیس طولانی مدت بودیم که یهو.....)
ات: ایییی لبم..... داره خون میاد....
تهیونگ: ( روشو میکنه اونور و سریع میره سمت ماشین و یه اسپری مانند در میاره و تو دهنش میزنه..... و دوباره بر میگرده پیش ات....)
ات: کجا رفتی؟....
تهیونگ: برات دستمال اوردم....
ات: فک کنم دندون هاتو فشار دادی رو لبم.... خون داره میاد.... ( دستمالو گذاشتم رو لبم)..
تهیونگ: خوبی؟....
ات: اره.... زیادی هیجانی شدی....
تهیونگ: اره..... خب ساعت 1 شبه بریم دیگه سرده....
ات: ولی من هنوزم لب میخوام....
تهیونگ: هوا سرده بدو بریم بدو فردا هم کلی کار داریم....
ات ویو
رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم و از تهیونگ خدافظی کردم و پیاده شدم و رفتم خونه..... به اجوما سلام کردم و پدرم هم خوابیده بود و من رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و پریدم رو تخت و پتو رو به خودم پیچیدم و چشمام سنگین شد و خوابم برد
6 روز بعد:
( خونه ی تهیونگ و جونگ کوک و پدرش...)
ات: ( تو اتاق جونگ کوک بودم و داشتم طراحی میکردم و فردا کارم تموم بودش.... یهو یه نفر در زد و اومد تو)
تهیونگ: ات بیا .... این شربت بخور
ات: باشه....
( از چار پایه رفتم پایین و دستامو شستم و رفتم شربت رو خوردم....)
ات: چقد شیرینه... کی درستش کرده؟
تهیونگ: من....
ات: یکم باید شربتشو کمتر میریختی....
تهیونگ: نگران نباش میای خودت برام درستش میکنی و لذیذ تر ( خنده های شیطانی)
ات: مرض.... ( میخنده)
جونگ کوک: هعی کی کار اتاقم تمومه؟
ات: فردا....
جونگ کوک: اوکی قراره بیام به دوست دخترم نشون بدم....
ات: تو کی.... ( تا اومدم بقیه حرفمو بزنم تهیونگ دستاشو گذاشت جلو دهنم و منم سکوت کردم...)
تهیونگ: بهتره بقیه کارو انجام بدی که زود تموم بشه....
ات: هعییی وایسا ببینم جناب کیم چرا به من کمک نمیکنی؟.... هاااا
تهیونگ: ( میخنده) .... اصلا یادم نبود بزار برم لباسای مخصوصم رو بپوشم و بیام....
ات: درد.... کوفت....
تهیونگ: میخنده....
( تهیونگ از اتاق رفت بیرون....)
ات: یه سوال جونگ کوک....
جونگ کوک: بپرس....
ات: چرا همه ی جای خونه اتون قرمزه و طرح های عجیب غریب داره؟!....
جونگ کوک: خب..... سلیقه ی ما اینه...
ات: اوهوم....
تهیونگ: خب اومدم برو اونور بزار بیام بالا....
ات: بیا....
( جونگ کوک رفت از اتاق بیرون....)
( ات و تهیونگ دوتایی رو چار پایه وایستادن و داشتن طراحی رو کامل میکردن....)
ات: شتتت.... تموم شد.... خب از اول کمکم میکرد دیروز تموم میشد....
تهیونگ: اره.... ببخشید ( گونه ی ات رو بوس کرد)
ات: اشکالی نداره میگذره.... پیر شدیم...
تهیونگ: تازه اولشه....
ات: ( میخنده).... تورو نداشتم چیکار میکردم....
تهیونگ: خود کشی....
ات: ایششش لوس....
تهیونگ: این الان کجاش لوس بود....؟!.
ات: لحن حرف زدنت.....
تهیونگ: ( اداشو در میاره)....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 10 )
( در حال کیس طولانی مدت بودیم که یهو.....)
ات: ایییی لبم..... داره خون میاد....
تهیونگ: ( روشو میکنه اونور و سریع میره سمت ماشین و یه اسپری مانند در میاره و تو دهنش میزنه..... و دوباره بر میگرده پیش ات....)
ات: کجا رفتی؟....
تهیونگ: برات دستمال اوردم....
ات: فک کنم دندون هاتو فشار دادی رو لبم.... خون داره میاد.... ( دستمالو گذاشتم رو لبم)..
تهیونگ: خوبی؟....
ات: اره.... زیادی هیجانی شدی....
تهیونگ: اره..... خب ساعت 1 شبه بریم دیگه سرده....
ات: ولی من هنوزم لب میخوام....
تهیونگ: هوا سرده بدو بریم بدو فردا هم کلی کار داریم....
ات ویو
رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم و از تهیونگ خدافظی کردم و پیاده شدم و رفتم خونه..... به اجوما سلام کردم و پدرم هم خوابیده بود و من رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و پریدم رو تخت و پتو رو به خودم پیچیدم و چشمام سنگین شد و خوابم برد
6 روز بعد:
( خونه ی تهیونگ و جونگ کوک و پدرش...)
ات: ( تو اتاق جونگ کوک بودم و داشتم طراحی میکردم و فردا کارم تموم بودش.... یهو یه نفر در زد و اومد تو)
تهیونگ: ات بیا .... این شربت بخور
ات: باشه....
( از چار پایه رفتم پایین و دستامو شستم و رفتم شربت رو خوردم....)
ات: چقد شیرینه... کی درستش کرده؟
تهیونگ: من....
ات: یکم باید شربتشو کمتر میریختی....
تهیونگ: نگران نباش میای خودت برام درستش میکنی و لذیذ تر ( خنده های شیطانی)
ات: مرض.... ( میخنده)
جونگ کوک: هعی کی کار اتاقم تمومه؟
ات: فردا....
جونگ کوک: اوکی قراره بیام به دوست دخترم نشون بدم....
ات: تو کی.... ( تا اومدم بقیه حرفمو بزنم تهیونگ دستاشو گذاشت جلو دهنم و منم سکوت کردم...)
تهیونگ: بهتره بقیه کارو انجام بدی که زود تموم بشه....
ات: هعییی وایسا ببینم جناب کیم چرا به من کمک نمیکنی؟.... هاااا
تهیونگ: ( میخنده) .... اصلا یادم نبود بزار برم لباسای مخصوصم رو بپوشم و بیام....
ات: درد.... کوفت....
تهیونگ: میخنده....
( تهیونگ از اتاق رفت بیرون....)
ات: یه سوال جونگ کوک....
جونگ کوک: بپرس....
ات: چرا همه ی جای خونه اتون قرمزه و طرح های عجیب غریب داره؟!....
جونگ کوک: خب..... سلیقه ی ما اینه...
ات: اوهوم....
تهیونگ: خب اومدم برو اونور بزار بیام بالا....
ات: بیا....
( جونگ کوک رفت از اتاق بیرون....)
( ات و تهیونگ دوتایی رو چار پایه وایستادن و داشتن طراحی رو کامل میکردن....)
ات: شتتت.... تموم شد.... خب از اول کمکم میکرد دیروز تموم میشد....
تهیونگ: اره.... ببخشید ( گونه ی ات رو بوس کرد)
ات: اشکالی نداره میگذره.... پیر شدیم...
تهیونگ: تازه اولشه....
ات: ( میخنده).... تورو نداشتم چیکار میکردم....
تهیونگ: خود کشی....
ات: ایششش لوس....
تهیونگ: این الان کجاش لوس بود....؟!.
ات: لحن حرف زدنت.....
تهیونگ: ( اداشو در میاره)....
۹.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.