♦️سناریو قسمت ۱ ♦️ پارت دو
آنها برای ماجراجویی نیاز به عضو سوم داشتن !
اما چرا؟
آنها میخواستند مثل والدینشان شوند والدین آنها هم ماجراجو بودند آنها مقام سه جادوگر برتر و داشتن
دایتان و کوروی بعد از فکر های فراوان به این فکر کردند که چرا از ، ای می نخواهند
(نکته : معنی اسم هرسه ای می : مثل اقیانوس کوروی : سیاه داستان :جسور)
آی می همیشه شاگرد اول کلاس بود در جادوی آب بهترین بود همیشه سخت کوش بود از رقص باله خوشش می آمد موهای بلندی داشت از سگ ها ، کوالا ، تنبل ، عقاب ، دوست داشت و البته دو سگ به اسم ویندی و ودی داشت آنها چون هر دو دوقلو بودند یک قدرت می دادند گفته میشه اونا فقط به صاحبشان وفادارند و یعنی اگر ای می هر کاری از انها می خواست انجام می دادند دوست های زیادی داشت درک عمیقی از مسائل داشت
دایتان و کوروی هم حیوانات خانگی خود را داشتند کوروی یک گربه ی سیاه داشت که یک سنگ لوزی بنفش روی پیشانیش بود گربه ی پشمالویی بود دو بال هم داشت البته طبیعی بود هر سه یه حیوان افسانه ای داشتند بال های ظریف داشت ولی هم تعادل خوبی داشت هم سریع بود اسمش میکی بود قدرتش این بود که به صاحبش قدرت دیدن حاله ی دور انسان را داشت البته بر اساس لیاقت مخاطب یا همان صاحبش بود برای مثل برای یه شخص عادی فقط شانس بود ولی برای کوروی اینگونه نبود او می توانست از حداکثر قدرت میکی استفاده کند هم از قدرتی که حاله ی دورش را نشان می دهد هم شانسش را زیاد میکرد هم انرژی اضافی به او می داد از طرفی می توانست احساس درونی هر فرد را ببیند
دایتان هم یک گرگ داشت عاشق گرگ ها بود گرگ او خیلی قدرت مند بود قدرت او این بود که می توانست تبدیل به یک سلاح شود نه واقعا تبدیل به یک شیأ بی جان شود البته در دست هر فرد به یک شکل بود ولی در دست دایتان واقعا یک سلاح کشنده و نابود کننده بود سر همین دایتان در مدرسه لقب عجیب و غریب را گرفت همه از او می ترسیدند و از او کینه داشتند البته برای دایتان مهم نبود (بعد عکسشو برایتون میزارم ) خلاصه بریم ادامه ی داستان کوروی به میکی یه برگه ی دعوت نامه داد و گفت :« برو و اینچ به ای می بده .»
اما چرا؟
آنها میخواستند مثل والدینشان شوند والدین آنها هم ماجراجو بودند آنها مقام سه جادوگر برتر و داشتن
دایتان و کوروی بعد از فکر های فراوان به این فکر کردند که چرا از ، ای می نخواهند
(نکته : معنی اسم هرسه ای می : مثل اقیانوس کوروی : سیاه داستان :جسور)
آی می همیشه شاگرد اول کلاس بود در جادوی آب بهترین بود همیشه سخت کوش بود از رقص باله خوشش می آمد موهای بلندی داشت از سگ ها ، کوالا ، تنبل ، عقاب ، دوست داشت و البته دو سگ به اسم ویندی و ودی داشت آنها چون هر دو دوقلو بودند یک قدرت می دادند گفته میشه اونا فقط به صاحبشان وفادارند و یعنی اگر ای می هر کاری از انها می خواست انجام می دادند دوست های زیادی داشت درک عمیقی از مسائل داشت
دایتان و کوروی هم حیوانات خانگی خود را داشتند کوروی یک گربه ی سیاه داشت که یک سنگ لوزی بنفش روی پیشانیش بود گربه ی پشمالویی بود دو بال هم داشت البته طبیعی بود هر سه یه حیوان افسانه ای داشتند بال های ظریف داشت ولی هم تعادل خوبی داشت هم سریع بود اسمش میکی بود قدرتش این بود که به صاحبش قدرت دیدن حاله ی دور انسان را داشت البته بر اساس لیاقت مخاطب یا همان صاحبش بود برای مثل برای یه شخص عادی فقط شانس بود ولی برای کوروی اینگونه نبود او می توانست از حداکثر قدرت میکی استفاده کند هم از قدرتی که حاله ی دورش را نشان می دهد هم شانسش را زیاد میکرد هم انرژی اضافی به او می داد از طرفی می توانست احساس درونی هر فرد را ببیند
دایتان هم یک گرگ داشت عاشق گرگ ها بود گرگ او خیلی قدرت مند بود قدرت او این بود که می توانست تبدیل به یک سلاح شود نه واقعا تبدیل به یک شیأ بی جان شود البته در دست هر فرد به یک شکل بود ولی در دست دایتان واقعا یک سلاح کشنده و نابود کننده بود سر همین دایتان در مدرسه لقب عجیب و غریب را گرفت همه از او می ترسیدند و از او کینه داشتند البته برای دایتان مهم نبود (بعد عکسشو برایتون میزارم ) خلاصه بریم ادامه ی داستان کوروی به میکی یه برگه ی دعوت نامه داد و گفت :« برو و اینچ به ای می بده .»
۳۹۷
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.