عشق مافیایی من پارت16
(کوک ویو)
+جیمین میخوام فردا بر گردم کره
÷چی ولی کوک پس باند چی
+خب ما اگه بریم که که از قدرت باند کم نمیشه پس انتقال میدیم همونجا
÷اما این هد اقل چهار ماه وقت میخواد میدونی که شوخی نیست این همه قدرت و کار و قرار داد و تجهیزات و اس*لحه
یه شبه انتقال داد اونجا میدونی ما همه چیز مون اینجاست
+اه این وقت زیادیه من میخوام برگردم و اونو بیارم پیش خودم
÷اه کوک دست بردار تو خودت ولش کردی حالا چی شده تازه میخوای کارو ثروتت رو اینجا بزاری بری کره محاله میدونی بدون تو نمیشه (یک داد)
+اه لعن*تی میخوام هر چه زود تر کار هارو ردیف کنیم و بر گردیم کره بین این روس های فا*کی گیر کردیم ما دیگه احتیاجی به اونا نداریم و میتونیم تو کره ادامه بدیم پس هرچه زود تر دست به کار میشیم و تازه اهمیت نمیدم من ول کردم یانه من اونو میخوام اون مال منه می فهمی جیمین
(وقتی داد زد و عصبی یخه لباس جیمین رو گرفت)
÷بله حتما اما وقت زیادی میبره میدونی که(یکم تز واکنش جونگکوک ترسید)
+خوبه از امروز شروغ می کنیم(رفت و رو صندلی پشت میزش نشست)
÷پس با اجازه(رفت)
+(فقط سر تکون داد)
+همین که کار ها رو تموم کنم پیداد میکنم ا.ت تو....تو ...مال منی پیدات می کنم....
(یک ماه بعد)
(ا.ت ویو)
_(به خاطر اینکه ماه اخر حا*مله گیم بود تهیونگ و سوا اومدن پیشم و با اجبار کنارم می مونن و تهیونگ از اینجا کار هاش رو اداره می کنه هفته پیش رفتم دکتر گفت که دیگه داره به روز ها اخر نزدیک میشم و این منو خوش حال میکنه چون بلاخره فندوق کوچولوم داره میاد پیشم الان تو پزیرای نشستم و دارم تلویزیون نگاه می کنم سوا هم تو اتاقشه و تهیونگ با یه قهوه تو دستاش داره با لبتابش کنار من کار میکنه داشتم فیلم نگاه میکردم که یک لحظه شکمم درد بدی گرفت و بین پا هام خیس شد جیغ زدم)
~ا.ت چیشد دختر چت شد(ترسیده)
_ااااااهههه ته ته بچه
~چ...چی....چی کار کنم الان (دست پاچه شده بود )
(همون لحظه سوا اومد بیرون )
×اونی چی شد
_اهههههههه
~سوا سوا بچه بدو پالتو ا.ت و کیف بچه رو بردار من ا.تو میبرم تو ماشین زود باشش
×باشه باشه
_اههههه ته درد دارمممم(گریه)
~اروم باش خوشگلم الان میرسیم
(سه ساعت بعد)
_(ا.ت پسر ش رو به دنیا اورد اره یه پسر کوچولو مو چولو
و تهیونگ چ سوا پیشه شن و دارن از بچه عکس میگیرن و ا.ت هم خسته رو تخت داره نگاه شون می کنه و گه گاهی به بچه بازی هاشون می خنده)
~اخی دایی قوربونت بره چه شبیه منه(با خنده و قتی عکس می گرفت)
×اصنم اینطور نیست به خاله خوشکلش رفته
~اون پسره ها پس قطعا به دای قوش قیافش میره قوربونش برم
×اه چه ربطی داره اخههه
_بسه اینطوری ادامه بدید بچه رو بیدار میکنید منم میندازمتون بیرونا
~×اوکیییی
..........
(سه ماه بعد)
+جیمین میخوام فردا بر گردم کره
÷چی ولی کوک پس باند چی
+خب ما اگه بریم که که از قدرت باند کم نمیشه پس انتقال میدیم همونجا
÷اما این هد اقل چهار ماه وقت میخواد میدونی که شوخی نیست این همه قدرت و کار و قرار داد و تجهیزات و اس*لحه
یه شبه انتقال داد اونجا میدونی ما همه چیز مون اینجاست
+اه این وقت زیادیه من میخوام برگردم و اونو بیارم پیش خودم
÷اه کوک دست بردار تو خودت ولش کردی حالا چی شده تازه میخوای کارو ثروتت رو اینجا بزاری بری کره محاله میدونی بدون تو نمیشه (یک داد)
+اه لعن*تی میخوام هر چه زود تر کار هارو ردیف کنیم و بر گردیم کره بین این روس های فا*کی گیر کردیم ما دیگه احتیاجی به اونا نداریم و میتونیم تو کره ادامه بدیم پس هرچه زود تر دست به کار میشیم و تازه اهمیت نمیدم من ول کردم یانه من اونو میخوام اون مال منه می فهمی جیمین
(وقتی داد زد و عصبی یخه لباس جیمین رو گرفت)
÷بله حتما اما وقت زیادی میبره میدونی که(یکم تز واکنش جونگکوک ترسید)
+خوبه از امروز شروغ می کنیم(رفت و رو صندلی پشت میزش نشست)
÷پس با اجازه(رفت)
+(فقط سر تکون داد)
+همین که کار ها رو تموم کنم پیداد میکنم ا.ت تو....تو ...مال منی پیدات می کنم....
(یک ماه بعد)
(ا.ت ویو)
_(به خاطر اینکه ماه اخر حا*مله گیم بود تهیونگ و سوا اومدن پیشم و با اجبار کنارم می مونن و تهیونگ از اینجا کار هاش رو اداره می کنه هفته پیش رفتم دکتر گفت که دیگه داره به روز ها اخر نزدیک میشم و این منو خوش حال میکنه چون بلاخره فندوق کوچولوم داره میاد پیشم الان تو پزیرای نشستم و دارم تلویزیون نگاه می کنم سوا هم تو اتاقشه و تهیونگ با یه قهوه تو دستاش داره با لبتابش کنار من کار میکنه داشتم فیلم نگاه میکردم که یک لحظه شکمم درد بدی گرفت و بین پا هام خیس شد جیغ زدم)
~ا.ت چیشد دختر چت شد(ترسیده)
_ااااااهههه ته ته بچه
~چ...چی....چی کار کنم الان (دست پاچه شده بود )
(همون لحظه سوا اومد بیرون )
×اونی چی شد
_اهههههههه
~سوا سوا بچه بدو پالتو ا.ت و کیف بچه رو بردار من ا.تو میبرم تو ماشین زود باشش
×باشه باشه
_اههههه ته درد دارمممم(گریه)
~اروم باش خوشگلم الان میرسیم
(سه ساعت بعد)
_(ا.ت پسر ش رو به دنیا اورد اره یه پسر کوچولو مو چولو
و تهیونگ چ سوا پیشه شن و دارن از بچه عکس میگیرن و ا.ت هم خسته رو تخت داره نگاه شون می کنه و گه گاهی به بچه بازی هاشون می خنده)
~اخی دایی قوربونت بره چه شبیه منه(با خنده و قتی عکس می گرفت)
×اصنم اینطور نیست به خاله خوشکلش رفته
~اون پسره ها پس قطعا به دای قوش قیافش میره قوربونش برم
×اه چه ربطی داره اخههه
_بسه اینطوری ادامه بدید بچه رو بیدار میکنید منم میندازمتون بیرونا
~×اوکیییی
..........
(سه ماه بعد)
۲۸.۱k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.