..شراب اغشته به خون..
..شراب اغشته به خون..
پارت اول:
....ویو ات.....
صبح با سردرد بدی بیدار شدم نمیدونم همیشه وقتی این اتفاق میوفتاد یه چیز بد قرار بود اتفاق بیوفته خدا کنه چیز بدی نباشه نگاه به ساعت کردم ساعت 4صب بود رفتم پایین مثل همیشه ساکت و اروم همونجور که دوست داشتم تی وی رو روشن کردم و نگاه کردم تقربا یه ساعت شد رفتم دشویی و کارای لازمو انجام دادم و تقربا هوا روشن شده بود الانا بود که الارم گوشیم زنگ بخوره رفتم صبحونه خوردم و دوباره رفتم بالا رو تختم خوابیدم و با گوشی ور رفتم ساعت نزدیک هفت شد و دوباره گرفتم خوابیدم که ساعت نزدیک نه گوشیم زنگ خورد امم راستی من اتم کره زندگی میکنم ۱۷ سالمه الان دبیرستانم امروز تعطیلم برا همین تو خونم خب ادامه داستان با بی حوصلگی گوشیرو برداشتم و با خوندن اسم دهنم وا موند مادرم چی اون چرا زنگ زده برداشتم که گف
(م.ات یعنی مادر ات)
م.ات سلام دختر عزیزم
ات چی شد بعد دوسال یاد من افتادی مامان
م.ات من همیشه یادت بودم خودت بودی که دیگه نه زنگی زدی و نه سری زدی
ات خب کارت چیه
م.ات خب اینارو ولش میرم سر اصل مطلب
ات بهترین کارو میکنی
م.ات خب ببین شاید برات عجیب باشه ولی خب فردا بیا خونه فقط و فقط برای چند ساعت ساعت هفت باهات کار داریم
ات با این که نمیخوام ولی خب اوکی
م.ات تا فردا
عجیبه چرا مامانم گف برم ولی مهم نیست تقربا ظهر شد رفتم ناهار درست کردم
نهارو که خوردم حوصلم واقعا پوکیده بود تصمیم گرفتم به یوری زنگ بزنم و باهم بریم بیرون بهش زنگ زدم جواب داد و قبول کرد باهم رفتیم بیرون که........
پایان پارت
پارت اول:
....ویو ات.....
صبح با سردرد بدی بیدار شدم نمیدونم همیشه وقتی این اتفاق میوفتاد یه چیز بد قرار بود اتفاق بیوفته خدا کنه چیز بدی نباشه نگاه به ساعت کردم ساعت 4صب بود رفتم پایین مثل همیشه ساکت و اروم همونجور که دوست داشتم تی وی رو روشن کردم و نگاه کردم تقربا یه ساعت شد رفتم دشویی و کارای لازمو انجام دادم و تقربا هوا روشن شده بود الانا بود که الارم گوشیم زنگ بخوره رفتم صبحونه خوردم و دوباره رفتم بالا رو تختم خوابیدم و با گوشی ور رفتم ساعت نزدیک هفت شد و دوباره گرفتم خوابیدم که ساعت نزدیک نه گوشیم زنگ خورد امم راستی من اتم کره زندگی میکنم ۱۷ سالمه الان دبیرستانم امروز تعطیلم برا همین تو خونم خب ادامه داستان با بی حوصلگی گوشیرو برداشتم و با خوندن اسم دهنم وا موند مادرم چی اون چرا زنگ زده برداشتم که گف
(م.ات یعنی مادر ات)
م.ات سلام دختر عزیزم
ات چی شد بعد دوسال یاد من افتادی مامان
م.ات من همیشه یادت بودم خودت بودی که دیگه نه زنگی زدی و نه سری زدی
ات خب کارت چیه
م.ات خب اینارو ولش میرم سر اصل مطلب
ات بهترین کارو میکنی
م.ات خب ببین شاید برات عجیب باشه ولی خب فردا بیا خونه فقط و فقط برای چند ساعت ساعت هفت باهات کار داریم
ات با این که نمیخوام ولی خب اوکی
م.ات تا فردا
عجیبه چرا مامانم گف برم ولی مهم نیست تقربا ظهر شد رفتم ناهار درست کردم
نهارو که خوردم حوصلم واقعا پوکیده بود تصمیم گرفتم به یوری زنگ بزنم و باهم بریم بیرون بهش زنگ زدم جواب داد و قبول کرد باهم رفتیم بیرون که........
پایان پارت
۵.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.