پارت ۵۲
پارت ۵۲
ویو تهیونگ
+اگه...اگه نامجون هیونگ رو از دست بدی چیکار میکنی؟
جین : نمیدونم ... خب. شاید بمیرم . من جونم به جون نامی گره خورده و اگر از دستش بدم مطمئنم هم دیگه اون آدم سابق نمیشم هم اینکه احتمال داره بمیرم
+چقدر شبیه منی هیونگ
جین : چی؟ چرا؟!(خنده)
+منم کوک رو خیلی دوست دارم،خیلیییی، بیش از حد دوسش دارم . از موقعی که دیدمش قلبم بهم هشدار داد... اما گوش نکردم و کالا شده تموم فکر و ذکرم که اگر نباشه دیگه نمیکشم. :)
جین : دقیقا کوچولو :)))
+هیونگ؟
جین : بله؟!
+م...میشه... آمممم...خبببب هیچی
جین : بغلت کنم؟!!
+چ...چ....چی؟ از...ا...از ک...کجا فهمیدی هیونگ ؟!(تعجب فراوان)
جین چرخید سمتم و به پهلو رو به روی هم خوابیده بودیم
جین : هعی کوک بهم گفته ، میگفت هر شب یا موقع خواب باید یه کسی رو بغل کنی :)
سریع بغلش کردم و پریدم روش.
+هیونگ (خنده)
جین : (خنده)
همینطور که روش بودم و میخندیدیم یهو در باز شد و قامت کوک و نامجون تو در نمایان شد.
هردومون خشکمون زده بود و یه لحظه کپ کردیم از اومدن یهویی دوتاشون..
- به به . چشمم روشن ، دیگه نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار ... میبینم که خوب جینو اسیر بغلت کردی تهیونگ خان ...(عصبی و کیوت و حرصی)
+ک...کوک... اما...اما من فقط بغلش کردم
-مطمئنی؟(اشاره به وضعشون)
+مگه چیکار کردم؟(کیوت و مظلوم)
نامجون : حالا از روی جین بیا پایین تا چیزای بدتر ندیدیم .. /:
سریع از روش پاشدم و وایستادم ، ولی از اونجایی که پام به پام شب بخیر گفت با مخ اومدم زمین ...
+ آییییییییییییییییییی
نامجینکوک : چیشد؟خوبی؟؟؟؟؟
+آخ آخ پامممم آره خوبم
- بیا بیا ، اون وقت میگی آروم باش ( روبه نامی)
+اهم ، خب هیچی نشده حالا.(چشم قره به کوک و نامجون) من میرم بخوابم
جین : کجا؟!
+پیش جیهوپ |= ، کجا میخواستم بخوابم ؟
و بعد رفتم پریدم رو تخت و پتو رو کشیدم رو خودم ... یکم که گذشت دیگه هیچی نفهمیدم و خوابیدم ..
صبح که پاشدم دیدم تو بغل هیونگم
هنوز ویندوزم بالا نیومده بود ، اما مثل اینکه جین بیدار بود
جین : بیدار شدی؟! صبح بخیر
+ص... صبح بخیر(خوابالو و گیج)
جین : پاشو سریع بریم پایین صبحانه بخوریم و راه بیوفتیم
+باشه
جین رفتم و منم بعد انجام کارام رفتم پایین
+صبح بخیررررر
همه : صبح بخیر
لارا : صبح بخیر خوابالو
+لاراااااا(خوشحال)
بعد کلی حرف زدن و ... راه افتادیم سمت ماشینا. سه تا ماشین داشتیم
تو ماشین اول جیهوپ و لارا نشستن
تو ماشین دوم جین و نامجون
تو ماشین سوم هم من و کوک و شوگا و جیمین و بعد راه افتادیم
خیلی تو راه خوابم میومد
هی سرم میرفت اینور اون ور که دیگه سرم رو گذاشتم رو شونه کوک و سیاهی مطلق
-ته؟تهیونگ؟ ته ته؟ پاشو رسیدیم.
+اوممم ساعت چنده؟
-ساعت ۲ ظهره
+چِ چِه؟! ۳ ساعت خوابیدم
شوگا : آره ، حالا فعلا ...
ویو تهیونگ
+اگه...اگه نامجون هیونگ رو از دست بدی چیکار میکنی؟
جین : نمیدونم ... خب. شاید بمیرم . من جونم به جون نامی گره خورده و اگر از دستش بدم مطمئنم هم دیگه اون آدم سابق نمیشم هم اینکه احتمال داره بمیرم
+چقدر شبیه منی هیونگ
جین : چی؟ چرا؟!(خنده)
+منم کوک رو خیلی دوست دارم،خیلیییی، بیش از حد دوسش دارم . از موقعی که دیدمش قلبم بهم هشدار داد... اما گوش نکردم و کالا شده تموم فکر و ذکرم که اگر نباشه دیگه نمیکشم. :)
جین : دقیقا کوچولو :)))
+هیونگ؟
جین : بله؟!
+م...میشه... آمممم...خبببب هیچی
جین : بغلت کنم؟!!
+چ...چ....چی؟ از...ا...از ک...کجا فهمیدی هیونگ ؟!(تعجب فراوان)
جین چرخید سمتم و به پهلو رو به روی هم خوابیده بودیم
جین : هعی کوک بهم گفته ، میگفت هر شب یا موقع خواب باید یه کسی رو بغل کنی :)
سریع بغلش کردم و پریدم روش.
+هیونگ (خنده)
جین : (خنده)
همینطور که روش بودم و میخندیدیم یهو در باز شد و قامت کوک و نامجون تو در نمایان شد.
هردومون خشکمون زده بود و یه لحظه کپ کردیم از اومدن یهویی دوتاشون..
- به به . چشمم روشن ، دیگه نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار ... میبینم که خوب جینو اسیر بغلت کردی تهیونگ خان ...(عصبی و کیوت و حرصی)
+ک...کوک... اما...اما من فقط بغلش کردم
-مطمئنی؟(اشاره به وضعشون)
+مگه چیکار کردم؟(کیوت و مظلوم)
نامجون : حالا از روی جین بیا پایین تا چیزای بدتر ندیدیم .. /:
سریع از روش پاشدم و وایستادم ، ولی از اونجایی که پام به پام شب بخیر گفت با مخ اومدم زمین ...
+ آییییییییییییییییییی
نامجینکوک : چیشد؟خوبی؟؟؟؟؟
+آخ آخ پامممم آره خوبم
- بیا بیا ، اون وقت میگی آروم باش ( روبه نامی)
+اهم ، خب هیچی نشده حالا.(چشم قره به کوک و نامجون) من میرم بخوابم
جین : کجا؟!
+پیش جیهوپ |= ، کجا میخواستم بخوابم ؟
و بعد رفتم پریدم رو تخت و پتو رو کشیدم رو خودم ... یکم که گذشت دیگه هیچی نفهمیدم و خوابیدم ..
صبح که پاشدم دیدم تو بغل هیونگم
هنوز ویندوزم بالا نیومده بود ، اما مثل اینکه جین بیدار بود
جین : بیدار شدی؟! صبح بخیر
+ص... صبح بخیر(خوابالو و گیج)
جین : پاشو سریع بریم پایین صبحانه بخوریم و راه بیوفتیم
+باشه
جین رفتم و منم بعد انجام کارام رفتم پایین
+صبح بخیررررر
همه : صبح بخیر
لارا : صبح بخیر خوابالو
+لاراااااا(خوشحال)
بعد کلی حرف زدن و ... راه افتادیم سمت ماشینا. سه تا ماشین داشتیم
تو ماشین اول جیهوپ و لارا نشستن
تو ماشین دوم جین و نامجون
تو ماشین سوم هم من و کوک و شوگا و جیمین و بعد راه افتادیم
خیلی تو راه خوابم میومد
هی سرم میرفت اینور اون ور که دیگه سرم رو گذاشتم رو شونه کوک و سیاهی مطلق
-ته؟تهیونگ؟ ته ته؟ پاشو رسیدیم.
+اوممم ساعت چنده؟
-ساعت ۲ ظهره
+چِ چِه؟! ۳ ساعت خوابیدم
شوگا : آره ، حالا فعلا ...
۱.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.