فیک مافیایی نامجون p1مرگ آروم

ا/ت:با صدای زنگ گوشی از خاب بیدار شدم ساعت 15:00بود بطرز عجیبی هنوز خابم می اومد و خسته بودم به زور از جام بلند شدمو دست و صورتمو شستمو آماده شدم برم سرکار (استایلشو میذارم).
سوار مترو شدمو حدودا ساعت 16:00به کافه رسیدم .
بعد سلام واحترام به بقیه رفتم و آماده کار شدم .
^فلش پیش نامجون ^ گوشیم زنگ خورد جواب دادم
ته :رئیس ماموریت چیشد؟
نامی:پیگیری کردم نیازی به نگرانی نیست
آها راستی تهیونگا من امروز دیر میام به آجوما بگو غذا درست نکنه
ته:آما رئیس
نامی:چیشده؟
ته:مادرو پدرتون امروز میخان بیان عمارت
نامی :به من مربوط نیست
از کنار یه کافه خلوت و دنج رد شدم ،ازش خوشم اومد زدم کنار و کتمو برداشتم .جای خیلی خوبی برای خلوت کردنه^پایان فلش^
ا/ت :امروز روز خیلی خلوتیه
باریستا: آره هیچ خبری نیست
باریستا:اوهه یکی اومد
ا/ت میرم سفارششو بگیرم
نامجون :رفتم داخل و صندلی کنار پنجره رو انتخاب کردم و نشستم .یه دختر که انگار گارسون بود سمتم اومد .
ا/ت: سلام خوش اومدین چی میل دارید ؟
نامجون :ایریش کافه با درصد بالا ویه چیز کیک
ا/ت:ااامم راستش ما اینجا الکل با درصد بالا سرو نمی‌کنیم.
نامجون :اوکی هرچقدر که میتونید سرو کنید .
ا/ت روبه باریستا :یه چیز کیک و ایریش کافی
باریستا:اوکی
ذهن نامجون:دختره خوشگلیه و بنظر خیلی آروم میاد بر عکس دخترای دیگه باهام لاس نزد .عجیبه .(بچه خوشش میاد باهاش لاس میزنن .الان نالاحت شده😂)