پارت ۶ سرخوشی
از پله ها رفتیم بالا به سمت یه در سبز رنگ رفتیم ، سورنا در رو باز کرد . با یه اتاق با دکور سبز و سفید مواجه شدم.
خیلی خوشم اومد چون رنگ سبز رنگ مورد علاقه ی من بود. سورنا گفت : چیزی شده ؟
+نه اصلا فقط من عاشق رنگ سبزم.
_ ایده ماهان بود .
+آهان .
چمدونم رو برداشتم و بردم داخل و گذاشتمش یه گوشه تا بعدش بیام وسیله هام رو بچینم.
رو به سورنا کردن و گفتم: میشه بری بیرون میخوام لباسام رو عوض کنم .
_ باشه .
لبخندی زدم و گفتم: مرسی .
سورنا رفت و منم یه تیشرت سفید با یه شلوار برمودا نخودی پوشیدم.
دستی به موهام کشیدم و رفتم دوربینم رو برداشتم و رفتم پایین .
آقای سپهری روی مبل های راحتی نشسته بود. تا منو دید با لبخندی دلنشین بهم گفت : دخترم بیا بشین کنار خودم.
سرم رو انداختم پایین و گفتم چشم .
رفتم روی مبل روبروی مبلی که آقای سپهری نشستم و گفت : این دوربینه تو دستت؟؟ عکاسی بلدی ؟؟
+من رشتم عکاسیه.
_ چه خوب پس یه هنرمند داریم توی خونه.
لبخندی زدم که آقای سپهری بچه ها و خانم سپهری رو صدا زد و وقتی که اونا اومدن به من گفت : بیا یه عکس از ما بگیر
+چشم .....
خیلی خوشم اومد چون رنگ سبز رنگ مورد علاقه ی من بود. سورنا گفت : چیزی شده ؟
+نه اصلا فقط من عاشق رنگ سبزم.
_ ایده ماهان بود .
+آهان .
چمدونم رو برداشتم و بردم داخل و گذاشتمش یه گوشه تا بعدش بیام وسیله هام رو بچینم.
رو به سورنا کردن و گفتم: میشه بری بیرون میخوام لباسام رو عوض کنم .
_ باشه .
لبخندی زدم و گفتم: مرسی .
سورنا رفت و منم یه تیشرت سفید با یه شلوار برمودا نخودی پوشیدم.
دستی به موهام کشیدم و رفتم دوربینم رو برداشتم و رفتم پایین .
آقای سپهری روی مبل های راحتی نشسته بود. تا منو دید با لبخندی دلنشین بهم گفت : دخترم بیا بشین کنار خودم.
سرم رو انداختم پایین و گفتم چشم .
رفتم روی مبل روبروی مبلی که آقای سپهری نشستم و گفت : این دوربینه تو دستت؟؟ عکاسی بلدی ؟؟
+من رشتم عکاسیه.
_ چه خوب پس یه هنرمند داریم توی خونه.
لبخندی زدم که آقای سپهری بچه ها و خانم سپهری رو صدا زد و وقتی که اونا اومدن به من گفت : بیا یه عکس از ما بگیر
+چشم .....
۱.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.