ویو آت
رفتم نوشیدنی آوردم سر میز و با بچه ها شروع کردیم خوردن
که یه مردی نزدیکمون شد . دستشو گرفت سمتم . منم دستشو گرفتم و پیچوندم پشت سرش و از کنار کفشم
چاقوم رو برداشتم
_ اگه دست به منو دوستام بزنی ، فقط خدا باحات یاری میکنه
π• با ... با...باشه دستم درد گرفتتتتت
+ ولش کن آت اون آشنای ماست
دستشو ول کردم
π• ... اخخخخخ .... من کیم نامجونم خوشبختم. زورت خیلی زیاده ها
_ ممنون 😊 ببخشید که دستتو پیچوندم
π• اشکال ندارد
دو روز بعد
واسه خودم داشتم تو عمارت ته میگشتم که یهو....
ویو کوک
داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای جیغ آت بلند شد
دویدیم پایین
# چی شده اتتتت؟؟؟؟؟
_ غذا سوختتتت !!!!!
# چی!!!! خوب زیرشو خاموش کننن
_ من بلد نیستمممممم
# زود باش یه کاری کن غذا سوختتتت
_ به من چه غذای توعههههه
داشتم از خنده پاره میشدم ولی نباید میخندیدم که یکم از
آب جوش غذا ریخت روی دست آت
_ تهیونگگگگگگ دستم سوختتتتت
# بگیر زیر آب سرد خوب
_ نمیخوام خیلی سردههههه
# خوب الان تاول میزنهههه
_ من چیکار کنم خوببببل
دیگه نتونستم خندم رو کنترل کنم و از خنده پخش زمین شدم
آت با وجود اینکه چشماش اشکی بود و لپ هاشو خیس شده بود ، وقتی خنده ی منو دید اونم خندید
پاشدم یه دستمال برداشتم اشکشو پاک کردم و.....
که یه مردی نزدیکمون شد . دستشو گرفت سمتم . منم دستشو گرفتم و پیچوندم پشت سرش و از کنار کفشم
چاقوم رو برداشتم
_ اگه دست به منو دوستام بزنی ، فقط خدا باحات یاری میکنه
π• با ... با...باشه دستم درد گرفتتتتت
+ ولش کن آت اون آشنای ماست
دستشو ول کردم
π• ... اخخخخخ .... من کیم نامجونم خوشبختم. زورت خیلی زیاده ها
_ ممنون 😊 ببخشید که دستتو پیچوندم
π• اشکال ندارد
دو روز بعد
واسه خودم داشتم تو عمارت ته میگشتم که یهو....
ویو کوک
داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای جیغ آت بلند شد
دویدیم پایین
# چی شده اتتتت؟؟؟؟؟
_ غذا سوختتتت !!!!!
# چی!!!! خوب زیرشو خاموش کننن
_ من بلد نیستمممممم
# زود باش یه کاری کن غذا سوختتتت
_ به من چه غذای توعههههه
داشتم از خنده پاره میشدم ولی نباید میخندیدم که یکم از
آب جوش غذا ریخت روی دست آت
_ تهیونگگگگگگ دستم سوختتتتت
# بگیر زیر آب سرد خوب
_ نمیخوام خیلی سردههههه
# خوب الان تاول میزنهههه
_ من چیکار کنم خوببببل
دیگه نتونستم خندم رو کنترل کنم و از خنده پخش زمین شدم
آت با وجود اینکه چشماش اشکی بود و لپ هاشو خیس شده بود ، وقتی خنده ی منو دید اونم خندید
پاشدم یه دستمال برداشتم اشکشو پاک کردم و.....
۴.۹k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.