PT ¹⁰

ات تانی رو بقل کردو
گفت : خودتو گلی کردی
و تانی رو برد حموم بعد از تمیز کردن تانی موهای تانی رو خشک کرد و گفت : خیلی خستم بیا بریم بخوابیم
جیمین ویو :
داشتم میرفتم که از اتاق ات صداهایی شنیدم داشت میگفت بیا بریم بخوابیم درو باز کردم
جیمین : داری با خودت حرف میزنی ؟
ات : مگه دیوونم ؟ دارم با تانی حرف میزنم
جیمین : اها اوکی
ات : میشه بری بیرون می خوام بخوابم ؟
جیمین : اینجا من دستور میدم نه تو ولی باشه
ات : چشم آقای پارک
جیمین : ..... رسمی حرف نزن ( جیمین توی فکرش : فک کنم عاشق دم خیلی این دختر کیوته نه بابا چی میگم من)
ات : باشه :)
جیمین : شب بخیر
ات : شب تو هم بخیر
ات ویو :
من که خوابم پرید
هوووووووف گنشنمم هست
دیووووووونه شدممممم( با صدای بلند)
جیمین : اینقدر غر غر نکن از خداتم باشه
ات : شما از کجا شنیدین ؟
جیمین : با این صدای تو
صدات تا عمارت بابامم رفت
ات : یعنی اینقدر بلند بود ؟
جیمین : بهتر نیس بگیری بخوابی
تا حوصلم رو سر نبردی ؟
ات : ببخشید هوووووف
****
سه خط و نیمش و خودم نوشتم بقیش و این پیج پایین👇🏻
https://wisgoon.com/bts.army.jk
واینکه بعد از این میخوام زودتر فیکارو تموم کنم چون این فیکا که تموم شد میخوام یه سوپرایز بنویسم😊