bad girl mafia
پارت ۲۰...
و بعد حرفش یه تفنگ گرفت طرف آکیرو و بعد پوزخند زد ، اون پوزخندش تبدیل به اخم غلیظی شد بعد فریاد زد :
لینگو : من عمرا بزارم تو اون تابلو رو بدزدی
آکیرو اول نگاه تعجب آوردی به لینگو کرد و بعد قهقهه ای سر داد بلند بلند میخندید و در همون حالت خندیدن صحبت میکرد :
آکیرو : تو خیلی خنده داری...
لینگو : منظورت چیه ؟
آکیرو : من پول اون نقاشی و دادم برای چی باید بدزدم ؟
لینگو : بیخیال بازیگری بسه من صدای اون یارو ای که از طریق گوشوارت باهات حرف میزد رو شنیدم!
اکیرو دوباره زد زیر خنده و برای لینگو دست زد و در همون حالت گفت :
آکیرو : آفرین ، آفرین خوشم اومد ! نه مثل اینکه یه چیزایی از مافیا بودن میدونی
لینگو فریاد زد :
لینگو : چطور جرعت میکنی اینطوری با من رفتار کنی دختره هرزه
و بعد این حرفش به آکیرو حمله ور شد ولی آکیرو سریع جا خالی داد و صاف یه جا وایساد و با صورتی خندان برای اینکه حرص لینگو رو در بیاره گفت :
آکیرو : تو عادت داری لقب خودت و روی بقیه بزاری خیلی خب اصراری ندارم اگه میخوای من و بکش فقط قبلش میخوام بدونی پشت اون تابلو چیزی جز بمب ساعتی نیست
و بعد حرفش دوباره خندید لینگو که از این حرف آکیرو تعجب کرده بود و بعد پوزخند زد و با عصبانیت گفت :
لینگو : دروغ میگی دروغ میگی مثل سگ
و بعد تفنگش و گذاشت روی سر آکیرو و شلیک کرد.....
ای وای خماری بد دردیه😂
گایز ببخشید دیر پارت گذاشتم ولی حمایت ها خیلی کمه اگه فیک واقعا خوب نیست بگید:)
و بعد حرفش یه تفنگ گرفت طرف آکیرو و بعد پوزخند زد ، اون پوزخندش تبدیل به اخم غلیظی شد بعد فریاد زد :
لینگو : من عمرا بزارم تو اون تابلو رو بدزدی
آکیرو اول نگاه تعجب آوردی به لینگو کرد و بعد قهقهه ای سر داد بلند بلند میخندید و در همون حالت خندیدن صحبت میکرد :
آکیرو : تو خیلی خنده داری...
لینگو : منظورت چیه ؟
آکیرو : من پول اون نقاشی و دادم برای چی باید بدزدم ؟
لینگو : بیخیال بازیگری بسه من صدای اون یارو ای که از طریق گوشوارت باهات حرف میزد رو شنیدم!
اکیرو دوباره زد زیر خنده و برای لینگو دست زد و در همون حالت گفت :
آکیرو : آفرین ، آفرین خوشم اومد ! نه مثل اینکه یه چیزایی از مافیا بودن میدونی
لینگو فریاد زد :
لینگو : چطور جرعت میکنی اینطوری با من رفتار کنی دختره هرزه
و بعد این حرفش به آکیرو حمله ور شد ولی آکیرو سریع جا خالی داد و صاف یه جا وایساد و با صورتی خندان برای اینکه حرص لینگو رو در بیاره گفت :
آکیرو : تو عادت داری لقب خودت و روی بقیه بزاری خیلی خب اصراری ندارم اگه میخوای من و بکش فقط قبلش میخوام بدونی پشت اون تابلو چیزی جز بمب ساعتی نیست
و بعد حرفش دوباره خندید لینگو که از این حرف آکیرو تعجب کرده بود و بعد پوزخند زد و با عصبانیت گفت :
لینگو : دروغ میگی دروغ میگی مثل سگ
و بعد تفنگش و گذاشت روی سر آکیرو و شلیک کرد.....
ای وای خماری بد دردیه😂
گایز ببخشید دیر پارت گذاشتم ولی حمایت ها خیلی کمه اگه فیک واقعا خوب نیست بگید:)
۳.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.