ریکشن پسرای اسلیترین اگه...
★وقتی مهمونی دعوتین ولی قبلش دعوای شدیدی داشتین...★
تئو:(وقتی حرفش با تلفن تموم شد اومد روی تخت و همینطوری نگاهت کرد بعد چند دقیقه اروم بدنت رو برداشت و گذاشت روی پاهاش و حین صحبت کردن موهات رو نوازش میکرد) «ببخشید...میدونی من بعضی وقتا زیاد زر میزنم...واقعا احمق میشم...میشه من رو ببخشی؟حالا هم مهمونی دعوتیم ولی اگه خانومم میگه نریم پس منم حرفی نمیارم...» (و ا/ت خانم خر شد و باهم توی تخت خوراکی خوردن و فیلم دیدن...)
تام:(وقتی خبر دعوتیتون رو شنید اروم اروم اومد کنارت روی کاناپه نشست) «دستتو بده به من...» ا/ت:ولم کن! «گفتم دستتو بده به من!» (دستتو که تام موقع دعوا کشیده بود دادی و اون روش بوسه زد:) «دردت اومد؟» (تو سرت رو به معنای منفی تکون دادی) «دیگه نبینم قهر کنی اوکی؟» «حالا پاشو میخوام خودم لباستو برات انتخواب کنم... »
دریکو:(وقتی توی خونه داشتی اشپزی میکردی دریکو اومد خونه و از پشت بغلت کرد و یک دسته گل رز توی دستاش بود و به سمتت گرفت) «میتونی دیگه با موش خرماییت قهر نکنی؟ وقتی قهر میکنی خیلی کیوت میشی دلم میخواد بخورمت ولی مثل کیتن همش چنگ میندازی...من نمیتونم خببب..*دریکو خیلی جذاب شده بود با کروات و کت و شلواری که پوشیده بود و تو هم کرواتش رو کشیدی و بوسیدیش و یک لباس سبز هم پوشیدی و با دریکو به سمت مهمونی حرکت کردین...)
متیو:(تورو دید که داری موهات رو باز میکنی تا برای مهمونی ببندیش و متیو اومد و تورو روی پاهاش گذاشت و موهات رو برات بافت و روی بدنت رو نوازش میکرد) «میدونی من بعضی وقتا زیادی عصبانی میشم...تو که تدیت رو میشناسی نه؟! بهتر از هر کس دیگه...ببخشید که دل خانومم رو ناراحت کردم... (و قلبت رو میبوسه:)
لورنزو:«ا/ت! میشه یک دقیقه بیای؟!» (تو میدونستی برای بستن کرواتش مشکل داره برای همین رفتی و حین بستن کرواتش کمرت رو کشید و وحشیانه بوسیدت) ا/ت«لورنزو! رژم خراب شد!» لورنزو:«خوشمزه بود...:)»
اینم از درخواستی از پسرامون😉💚...امیدوارم لذتشو برده باشین...درخواستی داشتید توی کامنتا بگید حتما:))
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
تئو:(وقتی حرفش با تلفن تموم شد اومد روی تخت و همینطوری نگاهت کرد بعد چند دقیقه اروم بدنت رو برداشت و گذاشت روی پاهاش و حین صحبت کردن موهات رو نوازش میکرد) «ببخشید...میدونی من بعضی وقتا زیاد زر میزنم...واقعا احمق میشم...میشه من رو ببخشی؟حالا هم مهمونی دعوتیم ولی اگه خانومم میگه نریم پس منم حرفی نمیارم...» (و ا/ت خانم خر شد و باهم توی تخت خوراکی خوردن و فیلم دیدن...)
تام:(وقتی خبر دعوتیتون رو شنید اروم اروم اومد کنارت روی کاناپه نشست) «دستتو بده به من...» ا/ت:ولم کن! «گفتم دستتو بده به من!» (دستتو که تام موقع دعوا کشیده بود دادی و اون روش بوسه زد:) «دردت اومد؟» (تو سرت رو به معنای منفی تکون دادی) «دیگه نبینم قهر کنی اوکی؟» «حالا پاشو میخوام خودم لباستو برات انتخواب کنم... »
دریکو:(وقتی توی خونه داشتی اشپزی میکردی دریکو اومد خونه و از پشت بغلت کرد و یک دسته گل رز توی دستاش بود و به سمتت گرفت) «میتونی دیگه با موش خرماییت قهر نکنی؟ وقتی قهر میکنی خیلی کیوت میشی دلم میخواد بخورمت ولی مثل کیتن همش چنگ میندازی...من نمیتونم خببب..*دریکو خیلی جذاب شده بود با کروات و کت و شلواری که پوشیده بود و تو هم کرواتش رو کشیدی و بوسیدیش و یک لباس سبز هم پوشیدی و با دریکو به سمت مهمونی حرکت کردین...)
متیو:(تورو دید که داری موهات رو باز میکنی تا برای مهمونی ببندیش و متیو اومد و تورو روی پاهاش گذاشت و موهات رو برات بافت و روی بدنت رو نوازش میکرد) «میدونی من بعضی وقتا زیادی عصبانی میشم...تو که تدیت رو میشناسی نه؟! بهتر از هر کس دیگه...ببخشید که دل خانومم رو ناراحت کردم... (و قلبت رو میبوسه:)
لورنزو:«ا/ت! میشه یک دقیقه بیای؟!» (تو میدونستی برای بستن کرواتش مشکل داره برای همین رفتی و حین بستن کرواتش کمرت رو کشید و وحشیانه بوسیدت) ا/ت«لورنزو! رژم خراب شد!» لورنزو:«خوشمزه بود...:)»
اینم از درخواستی از پسرامون😉💚...امیدوارم لذتشو برده باشین...درخواستی داشتید توی کامنتا بگید حتما:))
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۲۰.۸k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.