از دوست معمولی به عشق....به ها من فقط دوبار نوشتمش ولی پرید...😭😭💔

part ¹²
.
.ته ویو
.
با دیدن اینکه لونا بهوش اومده از خوشحالی هول شدم ..
ته: عشقم قربونت برم حالت خوبه ۴ ماه مارو تنها گذاشتی..
لونا: ..ب..خ..شی..د
ته: نمیخواد به خودت فشار بیاری میرم دکترو صدا بزنم
..
لوناویو
.
ته دکترو خبر کرد بعد از معاینه دکتر ..با ته صحبت می‌کردم..
کوک ویو
.
آه اعصاب برام نزاشتن به اون هرزه گفتم بره قهوه بیاره ولی رفت نسکافه آورد احمق..
تق..تقق
بادیگارد: ارباب من هستم
کوک: بیا
بادیگارد : سلام شد ارباب یک خبر دارم ..مثل اینکه خانم پارک بهوش اومدن سه روز دیگه هم مرخص میشن..
کوک : اوک آماده شو بریم گلفروشی
بادیگارد : چشم
..
رفتیم گلفروشی ..
گلفروش : سلام عرض شد ارباب خوش آمدید
کوک: سلام یخ دست گل بنفش میخوام سریع بیار
گ.ش: چشم
دسته گل رو گرفتم رفتم بیمارستان..
منشی با عشوه بلند شد و سلام گفت هه یه هرزه دیگه
.
منشی: سلام مستر میتونم کمک کنم * با عشوه
کوک : میخوام برم اتاق پارک لونا...جدی..
منشی:..تو دلش ...آه اون هرزه ایشش..بله
بفرمایید
.
رفتم دم در اتاق در رو باز کردم با صحنه ای که دیدم خشم به سراغم اومد..
..
خماریی......هرکی درست گفت که کوک چی دید فالوش میکنم...🥲🫀