جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۴۳
ادمین ویو:
نامجون:خیلی از ارمیا منطقین
گوشیشو خاموش کرد
لیان:بسه دیگ برین مسواک بزنین و بخوابین و این انرژی های منفی رو دور برزین
نامجون و جین سری تکون دادن
بعد از انجام کارا برای خواب همه باهم روی زمین خوابین تا کسی معذب نباشه چراغا رو خاموش کردن و بعد از کمی حرف زدن خوابیدن
ولی جونگکوک بی قرار توی جاش تکون میخورد و همه فکرش پیش ات بود توی خیالتش صورتش خندون بودو دست توی دست جونگکوک توی خیابونا راه میرفتن بدون اینکه کسی باشه که دنبالشون باشه یا بهشون گیر بده ات برگشت و نگاهی به جونگکوک انداخت
ات:جونگکوکی عاشق این هوام
جونگکوک کاملن حسای با ات بودنو درک میکرد حتی با اینکه توی خیالات بود صدای اروم بخشش و لبخند گیراش...
ات:دستاتو باز کن بغل میخوام
جونگکوک دیگ فرق خیالات و واقعیتو نمیدونست برای همین بلند جوری که همه ی اعضا بلند شدن گفت
کوک:بیا بغلم خانومی
تهیونگ نگاهی بهش کرد و بعد به اعضا و لیان و اجوما قلب همشون از دیدن جونگکوک مچاله میشد توی خیالتش غرق بود و لبخندای خرگوشی پشت سر هم روی صورتش میومدن و بدون اینکه دست خودش بود حرفی رو زد که همه خیلی تعجب کرد
کوک:موران اسم رمزت خیلی خشنه ولی ات خیلی با نمکع میشه همیشه واسه ی من ات باشی؟
کسی جواب اتو نشنید ولی جونگکوک به خوبی شنید
کوک:اگه خیلی دوس داری ات میمونم فقط نباید عصبانی بشم اونوقت میشم موران و ممکنه یه موقع قورتت بدم اقای خرگوش
و روی بینی جونگکوک زد
جونگکوک توی خیالتش لبخندی زد
اولین نفر اجوما پاشد و رفت تا برا همه صبحونه درست کنه بعد از خوردن صبحونه سر صحبتو با جونگکوک باز کردن
جیمین:پس اسمش اته؟
قلمه ی جونگکوک پرید توی گلوش
سرفه کنان با صدای خش داد گف:چی؟!
جیهوپ:دیشب توی خواب ازش میخواستی که همیشه ات بمونه و موران نشه
کوک:بلند...گفتم؟!
جیهوپ:اوهو
کوک:وای قرار بود کسی نفهمه
لیان:نگران نباش فک نکنم براش مهم باشه
کوک:ولی راز شوما رو قول میدم به هیچ هیچ کس نگم
لیان:راز من؟...اوه ممنونم
جونگکوک نگاهی به بقیه کرد
ته:راز؟(لبخند شیطون)
کوک:راز رازه
پارت۴۳
ادمین ویو:
نامجون:خیلی از ارمیا منطقین
گوشیشو خاموش کرد
لیان:بسه دیگ برین مسواک بزنین و بخوابین و این انرژی های منفی رو دور برزین
نامجون و جین سری تکون دادن
بعد از انجام کارا برای خواب همه باهم روی زمین خوابین تا کسی معذب نباشه چراغا رو خاموش کردن و بعد از کمی حرف زدن خوابیدن
ولی جونگکوک بی قرار توی جاش تکون میخورد و همه فکرش پیش ات بود توی خیالتش صورتش خندون بودو دست توی دست جونگکوک توی خیابونا راه میرفتن بدون اینکه کسی باشه که دنبالشون باشه یا بهشون گیر بده ات برگشت و نگاهی به جونگکوک انداخت
ات:جونگکوکی عاشق این هوام
جونگکوک کاملن حسای با ات بودنو درک میکرد حتی با اینکه توی خیالات بود صدای اروم بخشش و لبخند گیراش...
ات:دستاتو باز کن بغل میخوام
جونگکوک دیگ فرق خیالات و واقعیتو نمیدونست برای همین بلند جوری که همه ی اعضا بلند شدن گفت
کوک:بیا بغلم خانومی
تهیونگ نگاهی بهش کرد و بعد به اعضا و لیان و اجوما قلب همشون از دیدن جونگکوک مچاله میشد توی خیالتش غرق بود و لبخندای خرگوشی پشت سر هم روی صورتش میومدن و بدون اینکه دست خودش بود حرفی رو زد که همه خیلی تعجب کرد
کوک:موران اسم رمزت خیلی خشنه ولی ات خیلی با نمکع میشه همیشه واسه ی من ات باشی؟
کسی جواب اتو نشنید ولی جونگکوک به خوبی شنید
کوک:اگه خیلی دوس داری ات میمونم فقط نباید عصبانی بشم اونوقت میشم موران و ممکنه یه موقع قورتت بدم اقای خرگوش
و روی بینی جونگکوک زد
جونگکوک توی خیالتش لبخندی زد
اولین نفر اجوما پاشد و رفت تا برا همه صبحونه درست کنه بعد از خوردن صبحونه سر صحبتو با جونگکوک باز کردن
جیمین:پس اسمش اته؟
قلمه ی جونگکوک پرید توی گلوش
سرفه کنان با صدای خش داد گف:چی؟!
جیهوپ:دیشب توی خواب ازش میخواستی که همیشه ات بمونه و موران نشه
کوک:بلند...گفتم؟!
جیهوپ:اوهو
کوک:وای قرار بود کسی نفهمه
لیان:نگران نباش فک نکنم براش مهم باشه
کوک:ولی راز شوما رو قول میدم به هیچ هیچ کس نگم
لیان:راز من؟...اوه ممنونم
جونگکوک نگاهی به بقیه کرد
ته:راز؟(لبخند شیطون)
کوک:راز رازه
۳.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.