فیک:منو ببخش اما متاسف نیستم
پارت3
_اهم اهم...
+نظرت چیه؟ دوس داری؟
_چیزه...خوشمزس!
+از چهرت کاملا مشخصه! میدونم به این ارزونا عادت نداری...هیممممم اشکال نداره! بیا یکم از شکلاتا بخور! این قلبیا خیلی خوشمزن!
_به نظر خوشمزه میاد!
این روز...تنها با کافه رفتن ختم نشد.
جیمین و ا.ت کل شهرو گشتن!
از شهر بازی گرفته..:
+نه نه جیمین لطفا! من از ارتفاع میترسمممم
_بیا دیگه لوس نشو
+نه تورو خدا! ولم کنننن پارک جیمینننن
تا بستنی فروشی:
_فقط یه گاز کوچیک!
+نه!
_لطفاااا
+هوفففف...فقط یه گاز کوچیکا!
_اکی...
...
+نههههه بستنیم کووووو همشو خوردی که!
_ببخشید! خیلی خوشمزه بود
+نمیخواممممم باید یکیدیگه برام بخریییی
_باشه باشه جیغ نزن تورو خدا آبروم رفت!
و در آخر هم متر کردن خیابونای شهر:
+اوخیشششش خسته شدم...
_اوم...منم خیلی خستم...نظرت چیه بریم هتل؟
+یا!
جیمین با دیدن چهرهی ا.ت خندش گرفت.
_باشه بابا دختر شوخی کردم!
+ایش!
_آیگو...این بارونه که صورتمو خیس میکنه یا من توهم زدم؟
+نه واقعا بارون گرفته! چیکار کنیم الان؟
_ماشین من دوتا خیابون اونور تر تو پارکینگه...
+میدونی تا اونموقع چقدر خیس میشیم!
_خب پس صبر کن زنگ بزنم بیان دنبالمون
+اکی
.
.
.
بعد یه مدت دختر به عطسه زدن افتاد و صورتش گل انداخت! انگار واقعا مریض شده بود.
جیمین اونو سمت خودش کشید و توی بغلش بهش جا داد.
+چ.چرا انقدر طول کشید؟
_الان دیگه میرسن...یکم تحمل کن
دقایقی بعد یه لیموزین مشکی جلو جیمین و ا.ت نگه داشت.
جیمین ا.ت رو از بازوهاش گرفت و سوار ماشین شدن.
_چرا انقدر طولش دادی!
×ببخشید قربان...به یسری مشکلات فنی برخوردیم
_هوففففف...گازشو بگیر سریع بریم فقط!... ا.ت؟ خونتون کجاست؟ بگو تا ب...
به احتمال زیاد به سرما عادت نداشت که با یکم زیر بارون موندن از حال رفته بود...
×کجا باید برم قربان؟
_برو خونه...
.
.
.
"계속"
نظراتونو برام بنویسید! و اینکه دوست دارید چه چیزایی رو بهش اضافه کنم یا چی رو اصلاح کنم
واقعا بهم کمک میکنه
گایز ازین به بعد راس ساعت نه پست میزارم
بخاطر تاخیر امروز هم معذرت میخوام♡
_اهم اهم...
+نظرت چیه؟ دوس داری؟
_چیزه...خوشمزس!
+از چهرت کاملا مشخصه! میدونم به این ارزونا عادت نداری...هیممممم اشکال نداره! بیا یکم از شکلاتا بخور! این قلبیا خیلی خوشمزن!
_به نظر خوشمزه میاد!
این روز...تنها با کافه رفتن ختم نشد.
جیمین و ا.ت کل شهرو گشتن!
از شهر بازی گرفته..:
+نه نه جیمین لطفا! من از ارتفاع میترسمممم
_بیا دیگه لوس نشو
+نه تورو خدا! ولم کنننن پارک جیمینننن
تا بستنی فروشی:
_فقط یه گاز کوچیک!
+نه!
_لطفاااا
+هوفففف...فقط یه گاز کوچیکا!
_اکی...
...
+نههههه بستنیم کووووو همشو خوردی که!
_ببخشید! خیلی خوشمزه بود
+نمیخواممممم باید یکیدیگه برام بخریییی
_باشه باشه جیغ نزن تورو خدا آبروم رفت!
و در آخر هم متر کردن خیابونای شهر:
+اوخیشششش خسته شدم...
_اوم...منم خیلی خستم...نظرت چیه بریم هتل؟
+یا!
جیمین با دیدن چهرهی ا.ت خندش گرفت.
_باشه بابا دختر شوخی کردم!
+ایش!
_آیگو...این بارونه که صورتمو خیس میکنه یا من توهم زدم؟
+نه واقعا بارون گرفته! چیکار کنیم الان؟
_ماشین من دوتا خیابون اونور تر تو پارکینگه...
+میدونی تا اونموقع چقدر خیس میشیم!
_خب پس صبر کن زنگ بزنم بیان دنبالمون
+اکی
.
.
.
بعد یه مدت دختر به عطسه زدن افتاد و صورتش گل انداخت! انگار واقعا مریض شده بود.
جیمین اونو سمت خودش کشید و توی بغلش بهش جا داد.
+چ.چرا انقدر طول کشید؟
_الان دیگه میرسن...یکم تحمل کن
دقایقی بعد یه لیموزین مشکی جلو جیمین و ا.ت نگه داشت.
جیمین ا.ت رو از بازوهاش گرفت و سوار ماشین شدن.
_چرا انقدر طولش دادی!
×ببخشید قربان...به یسری مشکلات فنی برخوردیم
_هوففففف...گازشو بگیر سریع بریم فقط!... ا.ت؟ خونتون کجاست؟ بگو تا ب...
به احتمال زیاد به سرما عادت نداشت که با یکم زیر بارون موندن از حال رفته بود...
×کجا باید برم قربان؟
_برو خونه...
.
.
.
"계속"
نظراتونو برام بنویسید! و اینکه دوست دارید چه چیزایی رو بهش اضافه کنم یا چی رو اصلاح کنم
واقعا بهم کمک میکنه
گایز ازین به بعد راس ساعت نه پست میزارم
بخاطر تاخیر امروز هم معذرت میخوام♡
۴۲.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.