خانه

مطالب جدید

مطالب محبوب

عربي

دانلود اپلیکیشن

وبلاگ

سوالات متداول

درباره ما

قوانین

دسته بندی ها

آن روز نمی دانستم چگونه همه چیز پیش می رود..

آن روز نمی دانستم چگونه همه چیز پیش می رود..

آن روز نمی‌دانستم چگونه همه‌چیز پیش می‌رود..
فقط می‌فهمیدم قلبم را چنان به نگاهش باخته‌ام که توان ایستادگی دوباره را ندارم..

۲.۱k

۲۷ آذر ۱۴۰۳

تو برایم آوای باران را می‌نوازی، و شب تاریک به روشنایی خی

تو برایم آوای باران را می‌نوازی، و شب تاریک به روشنایی خی

من نمی‌توانم از یاد تو دست بکشم و فراموش کنم. به خودم بار

من نمی‌توانم از یاد تو دست بکشم و فراموش کنم. به خودم بار

واژه‌ای برایش پیدا نمی‌کنم

واژه‌ای برایش پیدا نمی‌کنم

در دل شب، وقتی که سکوت همه‌جا را فراگرفته، به تو فکر می‌ک

در دل شب، وقتی که سکوت همه‌جا را فراگرفته، به تو فکر می‌ک

پاهای کوچکی که تاب راه رفتن ندارند .

پاهای کوچکی که تاب راه رفتن ندارند .

نمی دانم چشمهایش با من

نمی دانم چشمهایش با من

aaee

زیبایی نگاهت ستودنی ست

زیبایی نگاهت ستودنی ست

دانشجو که بودم

دانشجو که بودم

عشق را نمی توان کشت. حتی با نفرت هم نمی توانی او را بکشی.

عشق را نمی توان کشت. حتی با نفرت هم نمی توانی او را بکشی.

پاییز یک دنیا قشنگی با خودش می آورد، قشنگی هایی که در هیچ

پاییز یک دنیا قشنگی با خودش می آورد، قشنگی هایی که در هیچ

.

سلام دوباره اومدم با یه پوست دیگه

سلام دوباره اومدم با یه پوست دیگه

trafalgarwaterlaw

دلتنگی چهره‌های متعددی دارد.

دلتنگی چهره‌های متعددی دارد.

نصب برنامه ویسگون