فیک ... عشق تغییر می کند و می تواند تغییر دهد

part.7
درا *
خدای من چرا هیجین اینجوری نگام میکنه از اون ور کارای نامجون و قضیه کوک حالا باید نگاه های اینم تحمل کنم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم به بهونه سرویس اومدم بیرون تا از اون هوای خفه نجات پیدا کنم
حرف نمزد اما نگاش به من بود نمیدونم اما حس خوبی بهش ندارم ...
چند دقیقه بیرون بودم بعدش دوباره رفتم داخل
چند ثانیه پلی بک ...
هیجین *
خدای من ! فک کنم متوجه نگاه هام شد اذیتش می کرد شاید
منو ببین وای نباید بهش زل میزدم هر چند که نمیتونم هیچوقت باهاش باشم ...
+ هیجین ، هیجین ^
٪ بله ؟
+ کجایی پسر تو فکری .. چیزی شده ؟
٪ نه نه چیزی نیست ( هیجین حول شده و نمدونه چی بگه پس ) اوممم ... تو فکر شرکتم
+ اوه الحق که وکیل خودمی ( اینجا نامجون حالت اینکه راحت باش و اینا به پشتش میزنه )
بالاخره اومدی درا
_ آره عزیزم ادامه بده حالا چجوری بهش اعتماد کردین؟
٪ ( اینجا درا روش به نامجون بود اما هیجین جواب میده ) اون به ما چند تا آدرس از شرکتش داد و ما هم رفتیم گشتیم و با چند از اسپانسراش گفت و گو کردیم
_ نگو که اونم آنلاین بود ؟ .
٪ متاسفانه آره
+ ولی خیلی تحقیق کردیم اولش معتبر بود و خب اکی بود اما الان چی بگم همشون جعلی از آب در اومدن
_ شت " اینکه افتضاحه ولی نگاران نباشین من یه رفیق هکر دارم که به کارمون رسیدگی می کنه ...
٪ اینکه عالیه ولی کسی نباید از قضیه بو ببره
_ اون مورد اعتماد منه مشکلی نی ولی چقد برا اثبات اینکه کلاهبرداریه وقت داریم ؟
+ حدودا تا ۱ماه دیگه بعدش سهامدارا و اسپانسر متوجه میشن
_ اوک پس من یه وقت تنظیم می کنم بهتون خبر میدم که بریم پیشش