پارت چهارم
#پارت_چهارم
+ینی چی؟الان کجاس
+اروم باش پیداش میکنیم
آرمان کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت
+اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو نمیبخشم...نباید میاوردمش نباید...اگه...
حرفشو ادامه نداد و رفت
خواست از کنارم رد شهرکه سرش گیج رفت و خواست بیوفته که زیر بازوشو گرفتم
-خوبی؟
+کمکم میکنی پیداش کنم!
به آرشام نگاهی انداختمو گفتم
-باشه
کتشو برداشت باهم داشتیم میرفتیم سمت در که شهاب گفت
+کجامیری...الان باور کنم نگرانی؟
-کی گفته نگرانم...(تک خنده ای کردم و گفتم)مثه اینکه تلاشها بی فایدس برا همو عشقت بمونی بهتره برو خونه
سرشو تکون دادو از کنارش رد شدم
با آرمان رفتیم توی حیاط
سوییچو از کتش در اوردو سرشوبلند کردو که ماشینو باز کنه که دید ماشینش نیس
-مازراتی مال بود؟
+اره ولی...نیسـ
-شاید سها برده
+کجا آخه؟
-خونه نرفته؟یاخونه دوستی...
+نه لباسش مناسب نبود نمیره پیش دوستش...شاید خونه رفته باشه ماشین آوردی؟
-آره بیا...
سوییچو درآوردم و رفتیم سمت ماشین
ماشینه من یه پرادوی مشکی بود
سوار شدیمو از حیاط اومدیم بیرون و آرمان ادرس خونه رو داد و روندم سمت خونش
جلو خونه که نگه داشتم خواست پیاده بشه که نگاهش به جلو خیره شد
+من اشتباه میبینم یا اون ماشینمه؟
به جلو نگاه کردمو دیدم همون ماشینه تو حیاطه
-چرا ماله خودته...هانا خونس؟
-خدا کنه باشه
سریع پیاده شد و رفت جلو خونه
دستشو برد تو جیبش و خواست کلید خونرو در بیاره که پیداش نکرد
+اه کلیدارم برداشته چجوری نفهمیدم اخه
کمکش کردم که از در رفت بالا
رفت اونورو درو باز کرد و گف بیاتو
خواستم دنبالش برم که صدای گریه ای توجهمو به خودش جلب کرد
برگشتم سمت صدا که دیدم یه دختر به درخت تو تاریکی تکیه داده و تن و بدنش کامل میلرزه
رفتم و جلوش زانو زدم که سرشو بلند کردو با ناله گفت
+نکن توروخدا نکن کاری باهام نداشته باش ترو خدا
هانا بود
-نه نه نترس کاری باهات ندارم من دوست آرمانم...داداش آرشام
همون موقع صدای آرمان و شنیدم
+نـبـو...هانـا
کنارم رو زانو نشستو سر هانا رو تو بغلش گرفت هانا خودشو انداخت تو بغلشو زد زیر گریه
آرمان بغلش کردو زیر گوشش گفت
+چیشده قربونت برم...کی اشکه اجیمو دراورده...چرا نرفتی تو؟
هانا بریده بریده گفت
+همه...تنم...درد...میکنـه...نمیتونم بلن شم
آرمان دستشو دور کمرش انداختو بلندش کرد
هانا دستای ضریفشو دور گردن آرمان حلقه کردو خودشو چسبوند بهش
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
+ینی چی؟الان کجاس
+اروم باش پیداش میکنیم
آرمان کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت
+اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو نمیبخشم...نباید میاوردمش نباید...اگه...
حرفشو ادامه نداد و رفت
خواست از کنارم رد شهرکه سرش گیج رفت و خواست بیوفته که زیر بازوشو گرفتم
-خوبی؟
+کمکم میکنی پیداش کنم!
به آرشام نگاهی انداختمو گفتم
-باشه
کتشو برداشت باهم داشتیم میرفتیم سمت در که شهاب گفت
+کجامیری...الان باور کنم نگرانی؟
-کی گفته نگرانم...(تک خنده ای کردم و گفتم)مثه اینکه تلاشها بی فایدس برا همو عشقت بمونی بهتره برو خونه
سرشو تکون دادو از کنارش رد شدم
با آرمان رفتیم توی حیاط
سوییچو از کتش در اوردو سرشوبلند کردو که ماشینو باز کنه که دید ماشینش نیس
-مازراتی مال بود؟
+اره ولی...نیسـ
-شاید سها برده
+کجا آخه؟
-خونه نرفته؟یاخونه دوستی...
+نه لباسش مناسب نبود نمیره پیش دوستش...شاید خونه رفته باشه ماشین آوردی؟
-آره بیا...
سوییچو درآوردم و رفتیم سمت ماشین
ماشینه من یه پرادوی مشکی بود
سوار شدیمو از حیاط اومدیم بیرون و آرمان ادرس خونه رو داد و روندم سمت خونش
جلو خونه که نگه داشتم خواست پیاده بشه که نگاهش به جلو خیره شد
+من اشتباه میبینم یا اون ماشینمه؟
به جلو نگاه کردمو دیدم همون ماشینه تو حیاطه
-چرا ماله خودته...هانا خونس؟
-خدا کنه باشه
سریع پیاده شد و رفت جلو خونه
دستشو برد تو جیبش و خواست کلید خونرو در بیاره که پیداش نکرد
+اه کلیدارم برداشته چجوری نفهمیدم اخه
کمکش کردم که از در رفت بالا
رفت اونورو درو باز کرد و گف بیاتو
خواستم دنبالش برم که صدای گریه ای توجهمو به خودش جلب کرد
برگشتم سمت صدا که دیدم یه دختر به درخت تو تاریکی تکیه داده و تن و بدنش کامل میلرزه
رفتم و جلوش زانو زدم که سرشو بلند کردو با ناله گفت
+نکن توروخدا نکن کاری باهام نداشته باش ترو خدا
هانا بود
-نه نه نترس کاری باهات ندارم من دوست آرمانم...داداش آرشام
همون موقع صدای آرمان و شنیدم
+نـبـو...هانـا
کنارم رو زانو نشستو سر هانا رو تو بغلش گرفت هانا خودشو انداخت تو بغلشو زد زیر گریه
آرمان بغلش کردو زیر گوشش گفت
+چیشده قربونت برم...کی اشکه اجیمو دراورده...چرا نرفتی تو؟
هانا بریده بریده گفت
+همه...تنم...درد...میکنـه...نمیتونم بلن شم
آرمان دستشو دور کمرش انداختو بلندش کرد
هانا دستای ضریفشو دور گردن آرمان حلقه کردو خودشو چسبوند بهش
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
۲.۷k
۲۴ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.