مافیا جذاب من
مافیا جذاب من
پارت ۱۴
ات: کوک (گریه)
کوک :اتتت
کوک؛ چطور جرعت کردی بهش دست بزنی
یه مشت میزنه به نامجون
نامجون: دوسش دارم ارهدمن دوسش دارم
کوک: ولی ماله منه
نامجون: کی گفته ماله توعه هااا
کوک: اون عشق بچیگیم هست
نامجون: ولی الان بزرگ شده و من عاشقش شدم
ات :ولی من عاشقت نیستم (داد گریه)
نامجون :چرا ها (داد)
ات: من چطور عاشق کسی بشم که داشت بهم تجاوز میکرد حرومزاده (گریه)
نامجون :چرا همراهی نکردی( گریه )
کوک: بس کن دیکه عوضی حرومزاده
که نامجون تفنگشو در میاره سمت کوک میگیره
ات :چی.کار میکنی گریه
نامجون :میخوام بکشمشم
ات :اگه بکشیشم من مال تو نخواهد شد اونو بهت قول
میدم که یهو کوک تفنگ رو از دست نامجون برداشت و سمت نامجون گرفت
ات :تو دیگه نه( گریه )
کوک: دیگه باید رفاقتیمون تموم بشه
ات :لطفا نکن بخاطر من
که نامجون فرار میکنه کوک میخواست بره دنبالش که ات گفت
ات ؛لطفا نرو اینجا ولم نکن
کوک ات خوبی
ات رو بغل میکنه
کوک :ببخشید خوبی
ات :بد نیستم🙂
کوک :بریم خونه یه شانس دیگه بهم بده لطفا
ات: ب..باشه
کوک: بریم
ات :اره
ویو
رفتیم سوار ماشین شدیم داشتیم میرفتیم خونه یادم اومد که نامجون میخواست باهام چیکار کنه دیوونم میکرد اروم داشتم گریه میکردم
کوک :رسیدیم ات تو داری گریه میکنی حقم داری ببخشید
ات :اشکالی نداره
رفتیم تو که کوک دستمو گرفت گفت
پارت ۱۴
ات: کوک (گریه)
کوک :اتتت
کوک؛ چطور جرعت کردی بهش دست بزنی
یه مشت میزنه به نامجون
نامجون: دوسش دارم ارهدمن دوسش دارم
کوک: ولی ماله منه
نامجون: کی گفته ماله توعه هااا
کوک: اون عشق بچیگیم هست
نامجون: ولی الان بزرگ شده و من عاشقش شدم
ات :ولی من عاشقت نیستم (داد گریه)
نامجون :چرا ها (داد)
ات: من چطور عاشق کسی بشم که داشت بهم تجاوز میکرد حرومزاده (گریه)
نامجون :چرا همراهی نکردی( گریه )
کوک: بس کن دیکه عوضی حرومزاده
که نامجون تفنگشو در میاره سمت کوک میگیره
ات :چی.کار میکنی گریه
نامجون :میخوام بکشمشم
ات :اگه بکشیشم من مال تو نخواهد شد اونو بهت قول
میدم که یهو کوک تفنگ رو از دست نامجون برداشت و سمت نامجون گرفت
ات :تو دیگه نه( گریه )
کوک: دیگه باید رفاقتیمون تموم بشه
ات :لطفا نکن بخاطر من
که نامجون فرار میکنه کوک میخواست بره دنبالش که ات گفت
ات ؛لطفا نرو اینجا ولم نکن
کوک ات خوبی
ات رو بغل میکنه
کوک :ببخشید خوبی
ات :بد نیستم🙂
کوک :بریم خونه یه شانس دیگه بهم بده لطفا
ات: ب..باشه
کوک: بریم
ات :اره
ویو
رفتیم سوار ماشین شدیم داشتیم میرفتیم خونه یادم اومد که نامجون میخواست باهام چیکار کنه دیوونم میکرد اروم داشتم گریه میکردم
کوک :رسیدیم ات تو داری گریه میکنی حقم داری ببخشید
ات :اشکالی نداره
رفتیم تو که کوک دستمو گرفت گفت
۸.۴k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.