دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۱۰۵
arslwn
دیانا: خب حالا برا چی اومدیم اینجا
ارسلان : با هم یکم تنها باشیم
دیانا : خب...ببین ارسلان من واقعا معذرت میخام
ارسلان : واسه چی
دیانا : واسه این اتفاق
من تو رو انداختم زندان من همه اتفاقات تقصیر من بود ببخشید
ارسلان : درسته ت این چند روز کلی سختی کشیدم ولی آخرش خوب بود برام
بعد این همه سختی به دستت آوردم
مال هم شدیم
دیانا : پس ینی هنوزم مث قبل دوسم داری
ارسلان : نه....از قبل بیشتر دوست دارم
عاشقتم دیانا دیوونتم(با داد)
دیانا: منم عاشقتم دیوونه(با خنده)
ارسلان : بغلش کردم
دیانا : ینی میشه تا آخر اینطوری باشیم
ارسلان : اگه بخای ارع
دیانا : راستی گردنت چیشده
ارسلان : چیز نشده
دیانا: ارسلان(با اخم)
ارسلان : بالا هیچی نشده
دیانا : باشه
ارسلان : دیانا
دیانا : .....
ارسلان : دیانا خانم
دیانا : .....
ارسلان: عشقم
دیانا: .....
ارسلان : چصی
دیانا : نه
ارسلان: معلومه
دیانا : نیسم
ارسلان: بابا چیزی نشده
دعوام شده
دیانا: با کی ؟ کجا ؟
ارسلان: با یه مرده تو زندان
دیانا: تو زندان
ارسلان: ارع
دیانا : چجوری زده
ارسلان : با تیغ
حالا آشتی؟
دیانا : ارع
ارسلان : پاشو بریم غذا بخریم بریم پیش بچه ها
دیانا : باشه بریم
ارسلان : رفتیم رستوران رفتم غذا سفارش دادم
آماده شو گرفتم رفتم سمت ماشین یهو دیدم....
ادامه دارد....
پارت ۱۰۵
arslwn
دیانا: خب حالا برا چی اومدیم اینجا
ارسلان : با هم یکم تنها باشیم
دیانا : خب...ببین ارسلان من واقعا معذرت میخام
ارسلان : واسه چی
دیانا : واسه این اتفاق
من تو رو انداختم زندان من همه اتفاقات تقصیر من بود ببخشید
ارسلان : درسته ت این چند روز کلی سختی کشیدم ولی آخرش خوب بود برام
بعد این همه سختی به دستت آوردم
مال هم شدیم
دیانا : پس ینی هنوزم مث قبل دوسم داری
ارسلان : نه....از قبل بیشتر دوست دارم
عاشقتم دیانا دیوونتم(با داد)
دیانا: منم عاشقتم دیوونه(با خنده)
ارسلان : بغلش کردم
دیانا : ینی میشه تا آخر اینطوری باشیم
ارسلان : اگه بخای ارع
دیانا : راستی گردنت چیشده
ارسلان : چیز نشده
دیانا: ارسلان(با اخم)
ارسلان : بالا هیچی نشده
دیانا : باشه
ارسلان : دیانا
دیانا : .....
ارسلان : دیانا خانم
دیانا : .....
ارسلان: عشقم
دیانا: .....
ارسلان : چصی
دیانا : نه
ارسلان: معلومه
دیانا : نیسم
ارسلان: بابا چیزی نشده
دعوام شده
دیانا: با کی ؟ کجا ؟
ارسلان: با یه مرده تو زندان
دیانا: تو زندان
ارسلان: ارع
دیانا : چجوری زده
ارسلان : با تیغ
حالا آشتی؟
دیانا : ارع
ارسلان : پاشو بریم غذا بخریم بریم پیش بچه ها
دیانا : باشه بریم
ارسلان : رفتیم رستوران رفتم غذا سفارش دادم
آماده شو گرفتم رفتم سمت ماشین یهو دیدم....
ادامه دارد....
۲.۹k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.