پارت۳۵ Blood moon
پارت۳۵ Blood moon
غذا که درست شد چیدم روی میز
..........................................................
بعد خوردن غذا ظرفارو جمع کردم و شستم گزاشتم تا خشک بشن
کنترل برداشتم و نشستم روی کاناپه که
کوک:ا/ت بیا بالا کارت دارم
پاشدم و رفتم توی اتاقم ولی نبود
برم داخل اتاق خودش..ولی اجوما اصلا نمیزاشت
حتی برای دو ثانیه به اتاقش نزدیک بشم
کنجکاو بودم بفهمم داخل اتاقش
چیه ولی مجبور بودم جلوی
کنجکاویمو بگیرم..
برگشتم تا دوباره برم پایین
ولی با سر به یه چیزی برخورد کردم چشمامو باز کردم و
دستمو گذاشتم روی سرم و ماساژ دادم
ا/ت:چکارم داشتی
کوک:یه کار مهم
یک قدم رفتم عقب و اون یک قدم میومد جلو
روند همینطوری ادامه داشت تا به دیوار
برخورد کردم خواستم هلش بدم
عقب ولی با حس فرو رفتگی
یه چیز تیز داخل گردنم
و سوزش زیاد
از حال
رفتم
..............................................................
&ویو جونگکوک
خیلی وقت بود که خون نخورده بودم..به خون نیاز داشتم
کسی هم جز ا/ت نزدیکای اینجا نبود
....................................
کنترلمو از دست داده بودم وقتی نیشامو از گردنش در اوردم
رنگش مثل گچ سفید بود و از هوش رفت
گذاشتمش روی تخت
کوک:ا/ت بیدار شو
باید به جیهوپ دکتر شخصیم میگفتم
....................................................................
جیهوپ:ارباب،داخل بدنشون خون زیادی نمونده من نمیتونم
کاری کنم
کوک:یعنی چی
جیهوپ:البته،برای زنده موندنشون باید از خون خودتون بهش بدین
که تبدیل میشه به خون اشام تنها راه زنده موندنشون همینه
کوک:موتونی بری
..............................................................
دستمو با نیشم زخم کردم و گرفتم جلوی دهن ا/ت
کوک:بخور(منحرف خودتونید،مثبت فکر کنید👍😔)
توی همین لحظه ها چشماشو باز کرد
کوک:ا/ت باید تبدیلت میکردم
ا/ت:یعنی من الان خون اشامم
کوک:اره
&ویو ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم با صورت جونگکوک مواجه شدم
سرم درد میکرد
کوک:ا/ت باید تبدیلت میکردم
ا/ت:یعنی...من الان خون اشامم
کوک:اره
گشتمو بردم داخل دهنم و رپی دندونام کشیدم
ا/ت:پس چرا دندون نیش ندارم
کوک:خیلی زود درمیاری،من میرم استراحت کن
.........................................
چند دقیقه بعد از رفتن جونگکوک درد بدی داخل فک و دندونام وبدنم حس میکردم،انگار همه چی داشت تغییر میکرد
دردم که کمتر شد
چشمام گرم شدن و خوابم برد
......................................
غذا که درست شد چیدم روی میز
..........................................................
بعد خوردن غذا ظرفارو جمع کردم و شستم گزاشتم تا خشک بشن
کنترل برداشتم و نشستم روی کاناپه که
کوک:ا/ت بیا بالا کارت دارم
پاشدم و رفتم توی اتاقم ولی نبود
برم داخل اتاق خودش..ولی اجوما اصلا نمیزاشت
حتی برای دو ثانیه به اتاقش نزدیک بشم
کنجکاو بودم بفهمم داخل اتاقش
چیه ولی مجبور بودم جلوی
کنجکاویمو بگیرم..
برگشتم تا دوباره برم پایین
ولی با سر به یه چیزی برخورد کردم چشمامو باز کردم و
دستمو گذاشتم روی سرم و ماساژ دادم
ا/ت:چکارم داشتی
کوک:یه کار مهم
یک قدم رفتم عقب و اون یک قدم میومد جلو
روند همینطوری ادامه داشت تا به دیوار
برخورد کردم خواستم هلش بدم
عقب ولی با حس فرو رفتگی
یه چیز تیز داخل گردنم
و سوزش زیاد
از حال
رفتم
..............................................................
&ویو جونگکوک
خیلی وقت بود که خون نخورده بودم..به خون نیاز داشتم
کسی هم جز ا/ت نزدیکای اینجا نبود
....................................
کنترلمو از دست داده بودم وقتی نیشامو از گردنش در اوردم
رنگش مثل گچ سفید بود و از هوش رفت
گذاشتمش روی تخت
کوک:ا/ت بیدار شو
باید به جیهوپ دکتر شخصیم میگفتم
....................................................................
جیهوپ:ارباب،داخل بدنشون خون زیادی نمونده من نمیتونم
کاری کنم
کوک:یعنی چی
جیهوپ:البته،برای زنده موندنشون باید از خون خودتون بهش بدین
که تبدیل میشه به خون اشام تنها راه زنده موندنشون همینه
کوک:موتونی بری
..............................................................
دستمو با نیشم زخم کردم و گرفتم جلوی دهن ا/ت
کوک:بخور(منحرف خودتونید،مثبت فکر کنید👍😔)
توی همین لحظه ها چشماشو باز کرد
کوک:ا/ت باید تبدیلت میکردم
ا/ت:یعنی من الان خون اشامم
کوک:اره
&ویو ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم با صورت جونگکوک مواجه شدم
سرم درد میکرد
کوک:ا/ت باید تبدیلت میکردم
ا/ت:یعنی...من الان خون اشامم
کوک:اره
گشتمو بردم داخل دهنم و رپی دندونام کشیدم
ا/ت:پس چرا دندون نیش ندارم
کوک:خیلی زود درمیاری،من میرم استراحت کن
.........................................
چند دقیقه بعد از رفتن جونگکوک درد بدی داخل فک و دندونام وبدنم حس میکردم،انگار همه چی داشت تغییر میکرد
دردم که کمتر شد
چشمام گرم شدن و خوابم برد
......................................
۸.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.