فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁵⁵
دایانا ؛ رفتم توی حیاط داد زدم
دایانا : همتون بیاین اینجا
همشون جمع شدن ( مامورا و محافظا)
دایانا : سوار ماشینتون میشین و میاین دنبالم ، همتون مسلح باشین ، جک کمربندمو بیار
جک : چشم خانم
دایانا ؛ رفتم سمت ماشینم منتظر جک بودم
جک: بفرمایید خانم
دایانا : بلندش. جک : چشم
دایانا ؛ بعد از اینکه جک کمربندمو برام بست ( همون کمربند کالکشن چاقوئه ) سوار ماشین شدم با اشاره دستم علامت دادم تا دنبالم بیان بعد از 20 دقیقه رسیدم به انبار خبری نبود محافظا سر جاشون بودن
نگهبان انبار : سلام خانم اتفاقی افتاده؟
دایانا : نه چیزی نیست برای امنیت بیشتر افراد بیشتری اوردیم
نگهبان انبار : بله خانم درسته
دایانا : افراد هرچه سریعتر مستقر بشین
زنگ زدم به کارن،
دایانا : کجایی؟
کارن : انبار اول ، تو رسیدی
دایانا : اوم ، اونا یه انبار حمله میکنن خواستن جمع کن خبری شد بگو
کارن : باشه
دایانا ؛ افراد مستقر شدن منم اون دورو برا بودم که دیدم یه چیزی داره نزدیک میشه خودشونن به افتادم خبر دادم
دایانا : حاضر باشین دارن میان در ضمن من فقط یه نفرو زنده میخوام فهمیدین
جک : مفهومه قربان
دایانا: به کارن بگو بیاد تا اون موقع کارمون تموم میشه
جک : چشم
دایانا ؛ نزدیک تر شدن حدود 10 تا ماشین بودن از ماشین پیاده شدن به افرادم علامت دادم حمله کنن تیراندازی شروع شد 4 نفر اومدن جلو چوب دستشون بود
& خب خانم کوچولو اینجا چیکار میکنی
# اره با ما بیا رئیسمون یه دختر جدید میخواد ( منظورش از اوناس)
٪ تو میشی برده جدیدش ( خنده)
دایانا : نه ، از این خبرا نیست ، یه چاقو برداشتمو پرت کردم سمت یکیشون خورد تو گردنش اون یکی اومد طرفم میخواست با چوب بزنتم که زدم وسط پاش از درد جلوم زانو زد با چاقو ذگ گردنشو زدم ، یهدچاقو دیگه برداشتم پرت کردم خورد به تو مغز یکیشون اون یکی اومد طرفم خواست با میله بزنه تو سرم که یهو تیر به سرش خورد برگشتم دید جک بود تیر اندازی زیاد بود خون همه جارو پر کرده بود اسلحمو در اوردم بهشون شلیک کردم سر جام بودم که یهو یه چیزی محکم خورد پس سرم سرم درد میکرد و گیج میرفت فقط میتونستم صدای داد زدن کارن بشنوم که داشت صدام میکردم تعادلمو از دست دادم داشتم میوفتادم که کارن بغلم کرد هنوز هوشیار بودم ولی گیج
کارن ؛ دیر رسیدم اون عوضی دایانارو از پشت زد داشت میوفتاد که بغلش کردم چشماش هنوز باز بود
کارن : اون عوضی بگیرین
دایانا : نکشش ، نکشش
کارن : حالت خوبه دایانا
دایانا : خوبم
کارن ؛ بردمشدتویدماشین یکم اب پاشیدم توی صورتش که حالش بهتر شد
کارن : بهتری ؟
دریاها : اره خوبم اه...
دایانا : همتون بیاین اینجا
همشون جمع شدن ( مامورا و محافظا)
دایانا : سوار ماشینتون میشین و میاین دنبالم ، همتون مسلح باشین ، جک کمربندمو بیار
جک : چشم خانم
دایانا ؛ رفتم سمت ماشینم منتظر جک بودم
جک: بفرمایید خانم
دایانا : بلندش. جک : چشم
دایانا ؛ بعد از اینکه جک کمربندمو برام بست ( همون کمربند کالکشن چاقوئه ) سوار ماشین شدم با اشاره دستم علامت دادم تا دنبالم بیان بعد از 20 دقیقه رسیدم به انبار خبری نبود محافظا سر جاشون بودن
نگهبان انبار : سلام خانم اتفاقی افتاده؟
دایانا : نه چیزی نیست برای امنیت بیشتر افراد بیشتری اوردیم
نگهبان انبار : بله خانم درسته
دایانا : افراد هرچه سریعتر مستقر بشین
زنگ زدم به کارن،
دایانا : کجایی؟
کارن : انبار اول ، تو رسیدی
دایانا : اوم ، اونا یه انبار حمله میکنن خواستن جمع کن خبری شد بگو
کارن : باشه
دایانا ؛ افراد مستقر شدن منم اون دورو برا بودم که دیدم یه چیزی داره نزدیک میشه خودشونن به افتادم خبر دادم
دایانا : حاضر باشین دارن میان در ضمن من فقط یه نفرو زنده میخوام فهمیدین
جک : مفهومه قربان
دایانا: به کارن بگو بیاد تا اون موقع کارمون تموم میشه
جک : چشم
دایانا ؛ نزدیک تر شدن حدود 10 تا ماشین بودن از ماشین پیاده شدن به افرادم علامت دادم حمله کنن تیراندازی شروع شد 4 نفر اومدن جلو چوب دستشون بود
& خب خانم کوچولو اینجا چیکار میکنی
# اره با ما بیا رئیسمون یه دختر جدید میخواد ( منظورش از اوناس)
٪ تو میشی برده جدیدش ( خنده)
دایانا : نه ، از این خبرا نیست ، یه چاقو برداشتمو پرت کردم سمت یکیشون خورد تو گردنش اون یکی اومد طرفم میخواست با چوب بزنتم که زدم وسط پاش از درد جلوم زانو زد با چاقو ذگ گردنشو زدم ، یهدچاقو دیگه برداشتم پرت کردم خورد به تو مغز یکیشون اون یکی اومد طرفم خواست با میله بزنه تو سرم که یهو تیر به سرش خورد برگشتم دید جک بود تیر اندازی زیاد بود خون همه جارو پر کرده بود اسلحمو در اوردم بهشون شلیک کردم سر جام بودم که یهو یه چیزی محکم خورد پس سرم سرم درد میکرد و گیج میرفت فقط میتونستم صدای داد زدن کارن بشنوم که داشت صدام میکردم تعادلمو از دست دادم داشتم میوفتادم که کارن بغلم کرد هنوز هوشیار بودم ولی گیج
کارن ؛ دیر رسیدم اون عوضی دایانارو از پشت زد داشت میوفتاد که بغلش کردم چشماش هنوز باز بود
کارن : اون عوضی بگیرین
دایانا : نکشش ، نکشش
کارن : حالت خوبه دایانا
دایانا : خوبم
کارن ؛ بردمشدتویدماشین یکم اب پاشیدم توی صورتش که حالش بهتر شد
کارن : بهتری ؟
دریاها : اره خوبم اه...
۳۶.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.