هرچقدر هم که درگیر این جمله شده باشی که : تنهایی خیلی بهت
هرچقدر هم که درگیر این جمله شده باشی که : تنهایی خیلی بهتر است . هرچقدر هم که سعی کنی مسیر دانشگاه تا خانه را پیاده روی کنی و موزیک گوش بدهی و حتی یک ثانیه هم جز خودت نخواهی به کس دیگری فکر کنی ، هرچقدر هم از تنها به سینما و کافه و مهمانی رفتن معذب نشوی حتی وقتی که انگار همه یک قراردادی بسته اند که آن روزی که تو قصد تنهایی رفتن به این مکان ها را میکنی جفت جفت بشوند و از رو به رویت رد بشوند و تو لبخند بزنی ، هرچقدر هم بخواهی به آینده ی شغلی و تحصیلی و چه و چه ای فکر کنی که هیچ نیازی به متاهل بودن و متعهد بودن ندارد ، یک وقت هایی یک جاهایی به یک نفر دوم نیازمند میشوی ، یک وقت هایی باید کسی باشد که روی کاناپه بنشینی و تند تند و با عصبانیت برایش از اینکه چقدر استاد مزخرفی این ترم برداشتی و هیچی از حرف هایش نمیفهمی و چقدر بد دهن و بی ادب است بگویی حتی اگر او مدام از توی آشپزخانه کابینت ها را یکی یکی باز و بسته کند و یک دفعه حرفت را قطع کنی که : قهوه توی کابینت بالای گاز است . و خوب بدانی که هیچ کدام از حرفایت را نشنیده باز هم یک نفر باید باشد.
یک وقت هایی که همین طور که داری ظرف های شام را میشوری بیاید از توی یخچال یک سیب بردارد چشم هایش را ریز کند که : اون پیرهن سورمه ایم رو واسه فردا اتو میکنی؟ نگاهش کنی لبخند بزنی که آره و اصلا هم نخواهی بگویی که چقدر امروز خسته شده ای و از وقتی از سرکار برگشته ای چقدر سرت درد میکند.
یک وقت هایی یک جاهایی به یک نفر دوم نیازمند میشوی که توی بالکن آخرای شب همین طور که لیوان چای توی دست اش است و خیره شده به چراغ های روشن ساختمان های رو به رو از پشت بیای و بترسانی اش لیوان چای بریزد روی دست اش و دستش را توی هوا تکان بدهد و چشم هایش را از سوزش ببندد بغلش کنی که : ببخشید ببخشید ، و خودت را پشت هم فحش بدهی.
یک وقت هایی یک جاهایی به یک نفر دوم نیازمند میشوی ، نه برای این که دوست داشته بشوی ، محبت خرجت کند یا به تو توجه کند ، یک وقت هایی دلت دوست داشتن کسی جز خودت را می خواهد ، محبت کردن ، توجه کردن به کسی جز خودت ، یک وقت هایی نیاز داری به خودت ثابت کنی که زنده ای.
یک وقت هایی که همین طور که داری ظرف های شام را میشوری بیاید از توی یخچال یک سیب بردارد چشم هایش را ریز کند که : اون پیرهن سورمه ایم رو واسه فردا اتو میکنی؟ نگاهش کنی لبخند بزنی که آره و اصلا هم نخواهی بگویی که چقدر امروز خسته شده ای و از وقتی از سرکار برگشته ای چقدر سرت درد میکند.
یک وقت هایی یک جاهایی به یک نفر دوم نیازمند میشوی که توی بالکن آخرای شب همین طور که لیوان چای توی دست اش است و خیره شده به چراغ های روشن ساختمان های رو به رو از پشت بیای و بترسانی اش لیوان چای بریزد روی دست اش و دستش را توی هوا تکان بدهد و چشم هایش را از سوزش ببندد بغلش کنی که : ببخشید ببخشید ، و خودت را پشت هم فحش بدهی.
یک وقت هایی یک جاهایی به یک نفر دوم نیازمند میشوی ، نه برای این که دوست داشته بشوی ، محبت خرجت کند یا به تو توجه کند ، یک وقت هایی دلت دوست داشتن کسی جز خودت را می خواهد ، محبت کردن ، توجه کردن به کسی جز خودت ، یک وقت هایی نیاز داری به خودت ثابت کنی که زنده ای.
۴.۹k
۳۰ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.