رز سفید p3
+بخشید...
و اومدم بیرون ......
+یعنی میدونه دوست دخترش بارداره؟
نمیدونم...اصلا به من چه ....
رفتم پایین و رسیدم به اجوما....
+اجوما اجوما..
*جانم؟؟؟
+دوست دختر ارباب باردارن؟
*چ..چی؟معلومه که نه....اتفاقی افتاده؟
+راستش وقتی صدام کردن که لباساشون و مرتب کنم از تو چمدونش یه بیبی چک مثبت پیدا کردم....
*فک نکنم بچشون از ارباب باشه....
*ولشکن ...بیا غذا رو درست کنیم....
*البته تو که رابطت خیلی با مادر ارباب خوبه....میتونی بهشون بگی
+نمیدونم.....
*ولی فکر نکن با این کار میتونی به ارباب بر گردی.....
شروع کردیم به درست کردن شام....من استیک مخصوص ارباب رو درست میکردم....و میخوام سس قارچ هم درست کنم....
(مین وایل)
*بیاید میزو بچینید
+من غذای ارباب رو با دورچین آماده کردم وگذاشتم رو میز.....برید صداشون کنید.....
خودن رفتم تا جیمین یعنی ارباب دوم رو صدا کنم....
در زدم...
+ارباب...شام آماده س
÷بیا داخل...
+رفتم تو و احترام گذاشتم...
÷احترام لازم نیست...ما که این حرفا رو نداریم.....
+(لبخند)
داشتم میرفتم که یهویی از پشت بغلم کرد.....
جیمین از همون اول خیلی مهربون بود ......
ولی الان نمیدونم دلیل اینکاراش چیه؟
در همون حالت بودیم که جونگکوک اومد تو....
_جیمی....
سریع از هم جدا شدیم.....
÷میام الان....
و یه نگاه خیلی ترسناک به من انداخت....
از پله ها رفتیم پایین و من منتظر بودم ری اکشن ارباب درباره استیکشون رو ببینم....
خب خدارو شکر....خورد و سرشو تکون داد....رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
و اومدم بیرون ......
+یعنی میدونه دوست دخترش بارداره؟
نمیدونم...اصلا به من چه ....
رفتم پایین و رسیدم به اجوما....
+اجوما اجوما..
*جانم؟؟؟
+دوست دختر ارباب باردارن؟
*چ..چی؟معلومه که نه....اتفاقی افتاده؟
+راستش وقتی صدام کردن که لباساشون و مرتب کنم از تو چمدونش یه بیبی چک مثبت پیدا کردم....
*فک نکنم بچشون از ارباب باشه....
*ولشکن ...بیا غذا رو درست کنیم....
*البته تو که رابطت خیلی با مادر ارباب خوبه....میتونی بهشون بگی
+نمیدونم.....
*ولی فکر نکن با این کار میتونی به ارباب بر گردی.....
شروع کردیم به درست کردن شام....من استیک مخصوص ارباب رو درست میکردم....و میخوام سس قارچ هم درست کنم....
(مین وایل)
*بیاید میزو بچینید
+من غذای ارباب رو با دورچین آماده کردم وگذاشتم رو میز.....برید صداشون کنید.....
خودن رفتم تا جیمین یعنی ارباب دوم رو صدا کنم....
در زدم...
+ارباب...شام آماده س
÷بیا داخل...
+رفتم تو و احترام گذاشتم...
÷احترام لازم نیست...ما که این حرفا رو نداریم.....
+(لبخند)
داشتم میرفتم که یهویی از پشت بغلم کرد.....
جیمین از همون اول خیلی مهربون بود ......
ولی الان نمیدونم دلیل اینکاراش چیه؟
در همون حالت بودیم که جونگکوک اومد تو....
_جیمی....
سریع از هم جدا شدیم.....
÷میام الان....
و یه نگاه خیلی ترسناک به من انداخت....
از پله ها رفتیم پایین و من منتظر بودم ری اکشن ارباب درباره استیکشون رو ببینم....
خب خدارو شکر....خورد و سرشو تکون داد....رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۸.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.