عشق ناپایدار 💔 ■Part 6■
باورم نمیشد نامجون اون دختر رو روی مبل و روش خیمه زده بودو لباشو وحشیانه و با لذت میبوسید ، رفتم نزدیک تر ولی اونا انقدر غرق لذت بودن که متوجه من نشدن دختره دستش رو روی عضو نامجون کشید و برد سمت سگک کمربندش که من دیگه نتونستم تحمل کنم
دایون: کثافت(با بغض و عصبانیت)
نامجون سریع سرش رو بلند کرد و به من خیره شد و با عجله از روی دختره بلند شد و رو به روی من ایستاد
نامجون: دایون..
سیلی محکمی بهش زدم
دایون: برای همین خسته ای همیشه ارههههه(با داد) برای اینکه با این هرزه هر روز سکس میکنی
بهش نزدیک شدم و با انگشتام به سمت عقب هولش دادم
دایون: ازت متنفرم کیم نامجون متنفررررر
بهد از گفتن این حرف دایون اتاق رو ترک کرد و گریه کنان سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت خونه خواهرش و نایون رو برداشت و برگشت خونه و مشغول جمع کردن وسایل خودش و نایون شد که در خونه باز شدو نامجون با استرس و نگرانی وارد خونه شد و رفت سمت اتاق
نامجون: داری چیکار میکنی؟
دایون: ....
نامجون: عزیزم من برات توضیح میدم اونطور که فکر میکنی نیست
دایون: پس چطوریهههه؟؟؟
نامجون: خب اون عشق اولمه
دایون: عشق اولت! این دلیل خیانتت به من بود ارههه
نامجون: دایون من خودمم توی دوراهیم من الان نمیدونم حس من به کدومتون عشقه و گیج شدم
دایون: آقای کیم من همسر جنابعالیم و الان یه دختر سه ماهه داریم اینو بفهم اگر تو عاشقم نبودی برای باهام ازدواج هااا؟ میخواستی فقط منو بدبخت کنی
نامجون: من چه میدونستم اون بر میگرده
دایون: نامجون فقط سه روز فرصت داری تا بین من و اون دختره یکی رو انتخاب کنی اگر منو انتخاب کنی سعی میکنم این جریانو فراموش کنم ولی اگر اون رو انتخاب کنی دیگه نه من نه نایون رو نمیبینی زودتر حس واقعیت رو پیدا کن چون فقط سه روز مهلت داری
نامجون: ولی..
دایون: ولی و اما نداره من فقط تا سهروز دیگه تو این خونه میمونم روزای بعدیش بستگی به انتخاب تو داره
دایون اینو گفت و رفت توی اتاق دخترش و در رو بست و نشست روی زمینو شروع به گریه کرد و نایون کوچولو هم با دیدن گریه مادرش به تعجب بهش نگاه میکرد
(نامجون)
گند زدم اونم خیلی بد حالا من تو این سه روز چه غلطی بکنم آخه مگه میشه تو سه روز اوفففف
چند ساعتی گذشته بود و دایون هنوز تو اتاق نایون بود ، رفتم داخل اتاق که دیدم دایون خوابش برده و نایون داره دست و پا میزنه و بازی میکنه توی تختش ، رفتم بغلش کردم و رفتم تو پذیرایی گذاشتمش رو تشک مخصوصش و بعد رفتم دایون رو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش روی تخت مشترکمون ، با دیدن اشکای خشک شده روی صورتش دلم شکست ولی کاری از دستم بر نمیومد ، بعد از چند ثانیه خیره شدن بهش از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش نایون
کپی ممنوع ❌
دایون: کثافت(با بغض و عصبانیت)
نامجون سریع سرش رو بلند کرد و به من خیره شد و با عجله از روی دختره بلند شد و رو به روی من ایستاد
نامجون: دایون..
سیلی محکمی بهش زدم
دایون: برای همین خسته ای همیشه ارههههه(با داد) برای اینکه با این هرزه هر روز سکس میکنی
بهش نزدیک شدم و با انگشتام به سمت عقب هولش دادم
دایون: ازت متنفرم کیم نامجون متنفررررر
بهد از گفتن این حرف دایون اتاق رو ترک کرد و گریه کنان سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت خونه خواهرش و نایون رو برداشت و برگشت خونه و مشغول جمع کردن وسایل خودش و نایون شد که در خونه باز شدو نامجون با استرس و نگرانی وارد خونه شد و رفت سمت اتاق
نامجون: داری چیکار میکنی؟
دایون: ....
نامجون: عزیزم من برات توضیح میدم اونطور که فکر میکنی نیست
دایون: پس چطوریهههه؟؟؟
نامجون: خب اون عشق اولمه
دایون: عشق اولت! این دلیل خیانتت به من بود ارههه
نامجون: دایون من خودمم توی دوراهیم من الان نمیدونم حس من به کدومتون عشقه و گیج شدم
دایون: آقای کیم من همسر جنابعالیم و الان یه دختر سه ماهه داریم اینو بفهم اگر تو عاشقم نبودی برای باهام ازدواج هااا؟ میخواستی فقط منو بدبخت کنی
نامجون: من چه میدونستم اون بر میگرده
دایون: نامجون فقط سه روز فرصت داری تا بین من و اون دختره یکی رو انتخاب کنی اگر منو انتخاب کنی سعی میکنم این جریانو فراموش کنم ولی اگر اون رو انتخاب کنی دیگه نه من نه نایون رو نمیبینی زودتر حس واقعیت رو پیدا کن چون فقط سه روز مهلت داری
نامجون: ولی..
دایون: ولی و اما نداره من فقط تا سهروز دیگه تو این خونه میمونم روزای بعدیش بستگی به انتخاب تو داره
دایون اینو گفت و رفت توی اتاق دخترش و در رو بست و نشست روی زمینو شروع به گریه کرد و نایون کوچولو هم با دیدن گریه مادرش به تعجب بهش نگاه میکرد
(نامجون)
گند زدم اونم خیلی بد حالا من تو این سه روز چه غلطی بکنم آخه مگه میشه تو سه روز اوفففف
چند ساعتی گذشته بود و دایون هنوز تو اتاق نایون بود ، رفتم داخل اتاق که دیدم دایون خوابش برده و نایون داره دست و پا میزنه و بازی میکنه توی تختش ، رفتم بغلش کردم و رفتم تو پذیرایی گذاشتمش رو تشک مخصوصش و بعد رفتم دایون رو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش روی تخت مشترکمون ، با دیدن اشکای خشک شده روی صورتش دلم شکست ولی کاری از دستم بر نمیومد ، بعد از چند ثانیه خیره شدن بهش از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش نایون
کپی ممنوع ❌
۸۹.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.