پارت۱۵
ات ویو
داشتیم میرفتیم تو که جیمین و کوک اومدن تو امارت و شروع کردن به تیر اندازی
میخواستم برم پیش جیمین ولی تهیون دستمو خیلی محکم گرفته بود
ات:ولم کن
تهیون:فکرشو نکن من تازه به خواستم رسیدم
اسلحه شو گرفت سمت کوک که بهش شلیک کنه
ولی زدم زیر دستش و تیرش خطا رفت
تهیون:دختره ی عوضی
پرتم کرد تو خونه و درو بست
ات:درو باز کن با تو ام درو باز کن
تهیون
به سمت کوک نشونه گرفتم که بهش شلیک کنم ولی یکی پرید جلوش
و تیر خورد به قلبش
ات
تیر خورد به جیمین
درو باز کردم و سریع دویدم سمت جیمین و گرفتمش تو بغلم
ات:جیمین .....جیمین ....چشماتو باز کن نباید ولم کنی
اشکام همینطور میریختن که
انگشت شستشو اورد جلو و اشکامو پاک کرد
جیمین:هیچوقت گریه نکن خرگوش کوچولو
اینو گفت و بیهوش شد
تکونش دادم
ات:جیمین ....پاشو ...الان وقت شوخی نیست
که یکی از بغلم کشیدش بیرون
کوک:پاشو باید بریم
ات:من بدون جیمین هیچ جا نمیام
کوک:من اونو میارم تو برو
ات
رفتم بیرون و سوار ون مشکی رنگ شدم
کوک با جیمین که توی بغلش بدون جون بود اومد و سوار شد
حرکت کردیم به سمت امارت که ماشین نگه داشت.....
فقط کامنت طولانی بزارید
داشتیم میرفتیم تو که جیمین و کوک اومدن تو امارت و شروع کردن به تیر اندازی
میخواستم برم پیش جیمین ولی تهیون دستمو خیلی محکم گرفته بود
ات:ولم کن
تهیون:فکرشو نکن من تازه به خواستم رسیدم
اسلحه شو گرفت سمت کوک که بهش شلیک کنه
ولی زدم زیر دستش و تیرش خطا رفت
تهیون:دختره ی عوضی
پرتم کرد تو خونه و درو بست
ات:درو باز کن با تو ام درو باز کن
تهیون
به سمت کوک نشونه گرفتم که بهش شلیک کنم ولی یکی پرید جلوش
و تیر خورد به قلبش
ات
تیر خورد به جیمین
درو باز کردم و سریع دویدم سمت جیمین و گرفتمش تو بغلم
ات:جیمین .....جیمین ....چشماتو باز کن نباید ولم کنی
اشکام همینطور میریختن که
انگشت شستشو اورد جلو و اشکامو پاک کرد
جیمین:هیچوقت گریه نکن خرگوش کوچولو
اینو گفت و بیهوش شد
تکونش دادم
ات:جیمین ....پاشو ...الان وقت شوخی نیست
که یکی از بغلم کشیدش بیرون
کوک:پاشو باید بریم
ات:من بدون جیمین هیچ جا نمیام
کوک:من اونو میارم تو برو
ات
رفتم بیرون و سوار ون مشکی رنگ شدم
کوک با جیمین که توی بغلش بدون جون بود اومد و سوار شد
حرکت کردیم به سمت امارت که ماشین نگه داشت.....
فقط کامنت طولانی بزارید
۲۲.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.