پارت۲
پارت۲
فلش بک به ۲ روز پیش
ویو ات
امروز اولین روز سال تحصیلی بچه ها بود و از جایی که امروز باید برای ۳ تا کلاس تدریس میکردم ساعت ۵ بلند شدم باید ساعت ۷ اونجا باشم پس رفتم حموم اومدم موهامو حالت دادم یه لباس خیلی شیک و مناسب پوشیدم(عکس شو میزارم)
یه ارایش خیلی کیوت و ملایم کردم از اتاقم رفتم بیرون رفتم پایین پیش مامان و بابام
ات: سلام بابایی سلام مامانی
ساره: سلام عشق مامان
دونگ مین: سلام دختر بابا
ساره: دخترم بیا صبحونه بخور برو
ات: نه مامان امروز میرم بیرون با سایا صبحونه میخورم (دروغ میگه میخواد با تهیونگ بره)
ساره: باشه دخترم مراقب خودت باش
ات: باشه خدافظ
ات رفت بیرون از خونه که ماشین ته رو دید که منتظرشه رفت داخل ماشین
ته : سلام بانوی من چطوری کیوتم
ات: خوبم عشقم تو خوبی؟
ته: آره امروز چندتا کلاس داری جوجه؟
ات: خب امروز ۳تا کلاس دارم
ته : خوبه بعدش میای امشب خونه من تولو خدا دلم برات تنگ شده(حالت بچگونه و کیوت)
ات: باشه میام به بابام میگم خونه سایام
ته: مرسی کیوتم پس من بعد مدرسه میام دنبالت
ات: باشه
تهیونگ و ات رفتن یه جا صبحونه خوردن بعد ته اتو رسوند مدرسه و رفت
ویو ات
رفتم داخل یکی از کلاسا و وارد شدم
ات: سلام بچه هااا
همه : سلام خانم
ات: خب از این ردیف دونه دونه خودتون رو معرفی کنید
همه خودشونو معرفی کردن که ات گفت
ات: خوشبختم منم دبیر ادبیاتتون هستم پارک ات امیدوارم سال تحصیلی خوبی رو باهم شروع کنیم و به پایان برسونیم خب کتاب هارو باز کنید
۵ساعت بعد
ات رفت بیرون مدرسه و منتظر ته بود که اومد رفت و سوار ماشین شد
ات: سلام
ته: سلام خوشگلم امروز چطور بود ؟
ات:عالی بود اما خسته شدم خداروشکر فردا تعطیله
ته: خب بریم؟
ات: آره
ات و ته رفتن خونه که ات به مامانش زنگ زد
ات: سلام مامان
ساره: سلام دخترم کجایی؟
ات:مامان من امشب پیش سایا میمونم
ساره: باشه دخترم خدافظ
ات: خدافظ
ویو ته
داشتم شام درست میکردم دست های یکی دور کمرم حلقه شد
ته: کیوتم چیشده دلت بغل میخواد(لبخند)
ات: اوهوم بغلم میکنی خرس عسلیم؟(خیلی بیش از حد کیوت)
ته: معلومه کیوتم بیا بغلم
این دوتا همو بغل کردن بعد شام خوردن فیلم دیدن بعد فیلم اهنگ گذاشتن قر دادن که یه دفعه گوشی ات زنگ خورد
ویو سایا
این چند وقت در گیر یه پرونده مافیایی بودم دنبالش بودم بدونم کیه که امروز فهمیدم اون.. اون تهیونگه اما هر قتلی که انجام داده رو هیچ ردی ازش نذاشته و ما هیچ مدرکی نداریم که بندازیمش زندان مگه اینکه خودش اعتراف کنه پس تصمیم گرفتم به ات زنگ بزنم و بگم
ویو ات
دیدم یکی داره زنگ میزنه گوشیمو برداشتم دیدم سایاس
برداشتم
ات: الو مارمولک چطوری؟
سایا: سلام ات کجایی خونه ای؟
ات: نه پیش....
فلش بک به ۲ روز پیش
ویو ات
امروز اولین روز سال تحصیلی بچه ها بود و از جایی که امروز باید برای ۳ تا کلاس تدریس میکردم ساعت ۵ بلند شدم باید ساعت ۷ اونجا باشم پس رفتم حموم اومدم موهامو حالت دادم یه لباس خیلی شیک و مناسب پوشیدم(عکس شو میزارم)
یه ارایش خیلی کیوت و ملایم کردم از اتاقم رفتم بیرون رفتم پایین پیش مامان و بابام
ات: سلام بابایی سلام مامانی
ساره: سلام عشق مامان
دونگ مین: سلام دختر بابا
ساره: دخترم بیا صبحونه بخور برو
ات: نه مامان امروز میرم بیرون با سایا صبحونه میخورم (دروغ میگه میخواد با تهیونگ بره)
ساره: باشه دخترم مراقب خودت باش
ات: باشه خدافظ
ات رفت بیرون از خونه که ماشین ته رو دید که منتظرشه رفت داخل ماشین
ته : سلام بانوی من چطوری کیوتم
ات: خوبم عشقم تو خوبی؟
ته: آره امروز چندتا کلاس داری جوجه؟
ات: خب امروز ۳تا کلاس دارم
ته : خوبه بعدش میای امشب خونه من تولو خدا دلم برات تنگ شده(حالت بچگونه و کیوت)
ات: باشه میام به بابام میگم خونه سایام
ته: مرسی کیوتم پس من بعد مدرسه میام دنبالت
ات: باشه
تهیونگ و ات رفتن یه جا صبحونه خوردن بعد ته اتو رسوند مدرسه و رفت
ویو ات
رفتم داخل یکی از کلاسا و وارد شدم
ات: سلام بچه هااا
همه : سلام خانم
ات: خب از این ردیف دونه دونه خودتون رو معرفی کنید
همه خودشونو معرفی کردن که ات گفت
ات: خوشبختم منم دبیر ادبیاتتون هستم پارک ات امیدوارم سال تحصیلی خوبی رو باهم شروع کنیم و به پایان برسونیم خب کتاب هارو باز کنید
۵ساعت بعد
ات رفت بیرون مدرسه و منتظر ته بود که اومد رفت و سوار ماشین شد
ات: سلام
ته: سلام خوشگلم امروز چطور بود ؟
ات:عالی بود اما خسته شدم خداروشکر فردا تعطیله
ته: خب بریم؟
ات: آره
ات و ته رفتن خونه که ات به مامانش زنگ زد
ات: سلام مامان
ساره: سلام دخترم کجایی؟
ات:مامان من امشب پیش سایا میمونم
ساره: باشه دخترم خدافظ
ات: خدافظ
ویو ته
داشتم شام درست میکردم دست های یکی دور کمرم حلقه شد
ته: کیوتم چیشده دلت بغل میخواد(لبخند)
ات: اوهوم بغلم میکنی خرس عسلیم؟(خیلی بیش از حد کیوت)
ته: معلومه کیوتم بیا بغلم
این دوتا همو بغل کردن بعد شام خوردن فیلم دیدن بعد فیلم اهنگ گذاشتن قر دادن که یه دفعه گوشی ات زنگ خورد
ویو سایا
این چند وقت در گیر یه پرونده مافیایی بودم دنبالش بودم بدونم کیه که امروز فهمیدم اون.. اون تهیونگه اما هر قتلی که انجام داده رو هیچ ردی ازش نذاشته و ما هیچ مدرکی نداریم که بندازیمش زندان مگه اینکه خودش اعتراف کنه پس تصمیم گرفتم به ات زنگ بزنم و بگم
ویو ات
دیدم یکی داره زنگ میزنه گوشیمو برداشتم دیدم سایاس
برداشتم
ات: الو مارمولک چطوری؟
سایا: سلام ات کجایی خونه ای؟
ات: نه پیش....
۹.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.