خوناشام p:4
بعد ۲ ماه کاملا خوب شدم
صبح
پاشدم رفتمwc دوش ۲۰ مینی گرفتم و رفتم سر میز صبحونه
=سلام ب همه
کسی جوابم و نداد
=مامان بابا خونه اید؟
ولی جوابی نشنیدی
امروز برادر دوقلوت میاد دانشگاه چون عجله داشتی سریع صبحونه خوردی و لباس پوشیدی و رفتی مدرسه بدو بدو به سمت مدرسه میرفتی که یهو چشمت به ی عنکبوت بزرک که سر راهت بود وایستادی اما سنگینی کیفت باعث شد بیفتی چشات و بسته بودی که توسط یکی گرفته شدی بلندت کرد و پرسید
~چطوری
سرتو بالا گرفتی خودش بود برادر دو قلوت جیمین
=جیمین شی
~یعنی انقدر عجله داشتی منو ببینی
=خب آره
دیدم شوگا عصبانی میاد سمتم که خودم و جم جور کردم گفتم
= شوگا سلام
و بغلش کردم که جیمین برگشت
~سلام رفیق
□به به کی و میبینم
~عمتو دیدم
□عمه ی منو تو از کجا دیدی
~آوسکل تورو دیدم
□آها
=هوم خب نمیخواهیم برویم داخل
~چرا کتاب حرف میزنی
=چمدونم بریم دیگه
□بریم
زنگ تفریح
=جیمین شی
~بله
=میخواستم بهت ی چیزی و بگم
~بگو
=ی روز دوستام گفتن بریم ب...
□عه ات ی لحظه بیا دوستت کارت داره
=بگو ی لحظه وایسته
□نه نمیشه
=خیله خب اومد
□ببین بهتره ب جیمین نگی من اون مرده رو کشتم خب ب پلیس هم دلیلش و گفتم که چیکار کرد و اونا هم قبول کردن پس نیازی نیست که جیمین بدونه
=مطمئنی
□آره بابا الانم ی داستانی ب باف برا جیمین
=ب.....باش
□آفرین حالا برو
(ات و شوگا تو کلاس بودن)
=جیمین من اومدم خواستم بگم ما خواستیم بریم بار بعد رفتیم پیک نیک و افتادیم تو آب و سرما خوردیم 😁
~چه بامزه 《بچم چه جوابی میخواست بده؟》
زنگ خورد
رفتیم تو کلاس که خانم مدیر اومد سر کلاس
و گفت که فردا قراره...
صبح
پاشدم رفتمwc دوش ۲۰ مینی گرفتم و رفتم سر میز صبحونه
=سلام ب همه
کسی جوابم و نداد
=مامان بابا خونه اید؟
ولی جوابی نشنیدی
امروز برادر دوقلوت میاد دانشگاه چون عجله داشتی سریع صبحونه خوردی و لباس پوشیدی و رفتی مدرسه بدو بدو به سمت مدرسه میرفتی که یهو چشمت به ی عنکبوت بزرک که سر راهت بود وایستادی اما سنگینی کیفت باعث شد بیفتی چشات و بسته بودی که توسط یکی گرفته شدی بلندت کرد و پرسید
~چطوری
سرتو بالا گرفتی خودش بود برادر دو قلوت جیمین
=جیمین شی
~یعنی انقدر عجله داشتی منو ببینی
=خب آره
دیدم شوگا عصبانی میاد سمتم که خودم و جم جور کردم گفتم
= شوگا سلام
و بغلش کردم که جیمین برگشت
~سلام رفیق
□به به کی و میبینم
~عمتو دیدم
□عمه ی منو تو از کجا دیدی
~آوسکل تورو دیدم
□آها
=هوم خب نمیخواهیم برویم داخل
~چرا کتاب حرف میزنی
=چمدونم بریم دیگه
□بریم
زنگ تفریح
=جیمین شی
~بله
=میخواستم بهت ی چیزی و بگم
~بگو
=ی روز دوستام گفتن بریم ب...
□عه ات ی لحظه بیا دوستت کارت داره
=بگو ی لحظه وایسته
□نه نمیشه
=خیله خب اومد
□ببین بهتره ب جیمین نگی من اون مرده رو کشتم خب ب پلیس هم دلیلش و گفتم که چیکار کرد و اونا هم قبول کردن پس نیازی نیست که جیمین بدونه
=مطمئنی
□آره بابا الانم ی داستانی ب باف برا جیمین
=ب.....باش
□آفرین حالا برو
(ات و شوگا تو کلاس بودن)
=جیمین من اومدم خواستم بگم ما خواستیم بریم بار بعد رفتیم پیک نیک و افتادیم تو آب و سرما خوردیم 😁
~چه بامزه 《بچم چه جوابی میخواست بده؟》
زنگ خورد
رفتیم تو کلاس که خانم مدیر اومد سر کلاس
و گفت که فردا قراره...
۱.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.