mylovr blood پارت۴
꧁4꧂
نامجون:لیسا گور خودتو کندیا!(،با داد)
یونگی:اف یکم ساکت خوابما
_______///____________________
تهیونگ سر راهش به جنی خورد
تهیونگ:اه عزیزم از کادوت خوشت اومد!
جنی:خفه شو شما یگ روانید اما من از توروانی ترم فردا میبینی!
تهیونگ جنی رو به دیوار چسپوند و دستشو بالای سرش گذاشت
_منم توی یک ثانیه میتونم بکشمت
با این حرف جنی یکم وحشت زده شد خودشم تعجب کرده بود چرا ترسیده
تهیونگ ولش کرد و یک دفعه ناپدید شد
_____
رزی:امم اینجا کجاست
_اوه خوب شدی ؟حالت خوبه؟
رزی:تو.....خوناشامی؟
_بهتره باهامون دعوا نکنید مگرنه براتون بدتموم میشه همینو میتونم بگم
جیمین#
چه حالت کیوتی خوابیده بود وقتی بیدار شد خوشال نشدم میخواستم ساعت ها نگاش کنم خوشال بودم حالش خوبه عه اما چرا؟؟؟ام وللش
بهش گفتم باهامون درنیوفتنو رفتم
،______
ک
نامجون از دور:کوک خودتو کنترل کن
کوک به سمت لیسا رفت و محکم دستشو برد سمت گردن لیسا
کوک:اگه فقط یک بار دیگه حرف بزنی میکشمت
لیسا که داشت خفه میشد
کوک ولش کرد لیسا همش صرفه میزد
____//
دخترا رسیدن خونه
جیسو خوشال به سمت بقیه رفت همشون انگار افسوردگی داشتن
جیسو پوزخنده ای زد
چرا اینجورین شما پسرای خوبیت☺
با این حرف جیسو همه نگاش کردن
رزی:چی شده😐
جیسو:خوب راستش،،،،؟؟،،؟،
______//
جیسو با سطل ماستی منتظر مونده بود تا جینو بترسونه و درس درستو حسابی بهش بده
که جین از پشت سرش ظاهر شدو سطلو گرفت جیسو که ترسیده بود
جین:چراترسیدی
جیسو:چون همش شمل مارو اذیت میکنین
جین:ببخشید!
جیسو با حرف جین تعجب کرده بود
جیسو:ا....هق ...چیز چرا منظورم اینه توقع یکچیز دیگه ایو داشتم!
جین:خوب خودتم دیدی زیاد دعوا دوست ندارم
جیسو:معذرت میخوام میخواستم بترسونتون
جین :اهان خوب منم معذرت میخوام که سطل ماستو خالی میکنم روسرت 😁
جین سطل ماستی رو کامل خالی میکنه روی سرجیسو
جیسو:خیلی اعصبانی میشه که جین غیبش میزنه
__________///
جنی:خوب این کجاش خوب بود خوشت اومده اون کامل سطل ماستو ریخت رو سرت
جیسو فقط لبخند میزد
لیسا:اهم جیسو مریض شده جیسو تب نداری؟
____________________
صبح شد
_پااااااا شووووووووو پاشینننننن بازم من باید بیدارتون کنم
لیسا:باز نههههه
جنی:اخر ترمه باید بخونیم برا ترم جدید هوف
خوب با کلی دعوا درگیری بیدار شدن و رفتن به دانشگاه
خوب خوب میخوام حرف بزنم همگی ساکت
چون اخرای سال هست میخوایم یک اردو بریم اونجا چیزای علمی زیاده
_یسس
_هووو را
_استاد فوقالعاده ای
لیسا:😝
_____________________
......
پارت بعد در اردو😉خیلی چیزا میگذره شاید شاید+۱۸
نامجون:لیسا گور خودتو کندیا!(،با داد)
یونگی:اف یکم ساکت خوابما
_______///____________________
تهیونگ سر راهش به جنی خورد
تهیونگ:اه عزیزم از کادوت خوشت اومد!
جنی:خفه شو شما یگ روانید اما من از توروانی ترم فردا میبینی!
تهیونگ جنی رو به دیوار چسپوند و دستشو بالای سرش گذاشت
_منم توی یک ثانیه میتونم بکشمت
با این حرف جنی یکم وحشت زده شد خودشم تعجب کرده بود چرا ترسیده
تهیونگ ولش کرد و یک دفعه ناپدید شد
_____
رزی:امم اینجا کجاست
_اوه خوب شدی ؟حالت خوبه؟
رزی:تو.....خوناشامی؟
_بهتره باهامون دعوا نکنید مگرنه براتون بدتموم میشه همینو میتونم بگم
جیمین#
چه حالت کیوتی خوابیده بود وقتی بیدار شد خوشال نشدم میخواستم ساعت ها نگاش کنم خوشال بودم حالش خوبه عه اما چرا؟؟؟ام وللش
بهش گفتم باهامون درنیوفتنو رفتم
،______
ک
نامجون از دور:کوک خودتو کنترل کن
کوک به سمت لیسا رفت و محکم دستشو برد سمت گردن لیسا
کوک:اگه فقط یک بار دیگه حرف بزنی میکشمت
لیسا که داشت خفه میشد
کوک ولش کرد لیسا همش صرفه میزد
____//
دخترا رسیدن خونه
جیسو خوشال به سمت بقیه رفت همشون انگار افسوردگی داشتن
جیسو پوزخنده ای زد
چرا اینجورین شما پسرای خوبیت☺
با این حرف جیسو همه نگاش کردن
رزی:چی شده😐
جیسو:خوب راستش،،،،؟؟،،؟،
______//
جیسو با سطل ماستی منتظر مونده بود تا جینو بترسونه و درس درستو حسابی بهش بده
که جین از پشت سرش ظاهر شدو سطلو گرفت جیسو که ترسیده بود
جین:چراترسیدی
جیسو:چون همش شمل مارو اذیت میکنین
جین:ببخشید!
جیسو با حرف جین تعجب کرده بود
جیسو:ا....هق ...چیز چرا منظورم اینه توقع یکچیز دیگه ایو داشتم!
جین:خوب خودتم دیدی زیاد دعوا دوست ندارم
جیسو:معذرت میخوام میخواستم بترسونتون
جین :اهان خوب منم معذرت میخوام که سطل ماستو خالی میکنم روسرت 😁
جین سطل ماستی رو کامل خالی میکنه روی سرجیسو
جیسو:خیلی اعصبانی میشه که جین غیبش میزنه
__________///
جنی:خوب این کجاش خوب بود خوشت اومده اون کامل سطل ماستو ریخت رو سرت
جیسو فقط لبخند میزد
لیسا:اهم جیسو مریض شده جیسو تب نداری؟
____________________
صبح شد
_پااااااا شووووووووو پاشینننننن بازم من باید بیدارتون کنم
لیسا:باز نههههه
جنی:اخر ترمه باید بخونیم برا ترم جدید هوف
خوب با کلی دعوا درگیری بیدار شدن و رفتن به دانشگاه
خوب خوب میخوام حرف بزنم همگی ساکت
چون اخرای سال هست میخوایم یک اردو بریم اونجا چیزای علمی زیاده
_یسس
_هووو را
_استاد فوقالعاده ای
لیسا:😝
_____________________
......
پارت بعد در اردو😉خیلی چیزا میگذره شاید شاید+۱۸
۱۷.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.