پارت 21
شکه شدم دستم روی نرده خشک شد نه نه نه این اتفاق نمی افتاد من یه راه حلی پیدا میکنم اره از پله ها بالا رفتم وارد اتاقم شدم .
خودمو روی تخت انداختم من نمیتونم قید ت بزنم . چون اون مال منه. فقط من حتی اگه خودشم نخواد اره من خیلی خود خواهم زندگی بدون ت برام جهنمه من نمیزارم رابطمون خراب شه با فکر اینا خوابم برد
ویو ت
با تابش نور خورشید به صورتم بیدار شدم گوشیم رو از روی میز عسلی کنار تختم برداشتم ساعت 7:30 نشون میداد وای من باید 8 دانشگاه باشم با سرعتی که نمیدونم از کجا در اومده بود اماده شدم بدون صبحانه منتظر موندن ماشین به سمت تاکسی رفتم سوار شدم به سمت دانشگاه رفتم
از تاکسی پیاده شدم جیمین با یه دختر دیدم از حرص و عصبانیت نمیدونستم چیکار کنم
این دختره کیه؟ اینجا چیکار داشت اصلا؟ نتونستم تحمل کنم بیخیال به بقیه به سمت جیمین رفتم رسیدم بهشون پشتشون به من بود
ت: جیمین
جیمین به سمتم برگشت با تعجب نگام کرد
اون دختره گفت
لیا : جیمین چیز....
حرفش با برگشتن و دیدن من قطع شد جیمین با هول گفت
جیمین: ت... ت
ت: جیمین این زن کیه؟!
دختر با چشمای ریز شده گفت شما کی باشی
ت: من اول پرسیدم
تا دختره اومد حرف بزنه جیمین با هولی که معلوم بود گفت
جیمین:ا.. این دختر داییم لیا
مشکوک بهش نگاه کردم
ت: اهاا
لیا: ا، جیمین.....
جیمین: لیا ساکت
لیا: جیمین جان ایشون رو معرفی نمیکنی
جیمین: اها ت خانم ت یکی از دانشجو هامه
لیا : اها چرا جیمین میگه؟!
جیمین: چون دوست خانوادگی هستیم
اونا رفتن
لایک 25
کامنت 15
خودمو روی تخت انداختم من نمیتونم قید ت بزنم . چون اون مال منه. فقط من حتی اگه خودشم نخواد اره من خیلی خود خواهم زندگی بدون ت برام جهنمه من نمیزارم رابطمون خراب شه با فکر اینا خوابم برد
ویو ت
با تابش نور خورشید به صورتم بیدار شدم گوشیم رو از روی میز عسلی کنار تختم برداشتم ساعت 7:30 نشون میداد وای من باید 8 دانشگاه باشم با سرعتی که نمیدونم از کجا در اومده بود اماده شدم بدون صبحانه منتظر موندن ماشین به سمت تاکسی رفتم سوار شدم به سمت دانشگاه رفتم
از تاکسی پیاده شدم جیمین با یه دختر دیدم از حرص و عصبانیت نمیدونستم چیکار کنم
این دختره کیه؟ اینجا چیکار داشت اصلا؟ نتونستم تحمل کنم بیخیال به بقیه به سمت جیمین رفتم رسیدم بهشون پشتشون به من بود
ت: جیمین
جیمین به سمتم برگشت با تعجب نگام کرد
اون دختره گفت
لیا : جیمین چیز....
حرفش با برگشتن و دیدن من قطع شد جیمین با هول گفت
جیمین: ت... ت
ت: جیمین این زن کیه؟!
دختر با چشمای ریز شده گفت شما کی باشی
ت: من اول پرسیدم
تا دختره اومد حرف بزنه جیمین با هولی که معلوم بود گفت
جیمین:ا.. این دختر داییم لیا
مشکوک بهش نگاه کردم
ت: اهاا
لیا: ا، جیمین.....
جیمین: لیا ساکت
لیا: جیمین جان ایشون رو معرفی نمیکنی
جیمین: اها ت خانم ت یکی از دانشجو هامه
لیا : اها چرا جیمین میگه؟!
جیمین: چون دوست خانوادگی هستیم
اونا رفتن
لایک 25
کامنت 15
۱۶.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.