تاوان عشق
تاوان عشق
پارت ۱
زن روی تخت نشسته بود و زانو هایش را سخت در اغوش گرفته بود .... که از بلند گوی زنان صدا در امد : جئون ا.ت ...... جئون ا.ت
زن همونطور که خیره به دیوار شده بود ، نگاهشو گرفت و به بلند گوی زنان نگاه انداخت ...
ا.ت : باز چیه لعنتی ها ؟ دست از سرم بردارید !
با بی حوصلگی از جاش بلند شد و از راه روی زندان که زن های زیادی پشت نرده ها به اون چشم دوخته بودن.... به طرف در خروجی رفت .. خانم نگهبان دم در منتظرش بود .
خانم نگهبان : چقدر لفطش میدی
بعد به دست هاش دستبند زد و به طرف اتاق ملاقات برد .
ا.ت : باز چی شده ؟
خانم نگهبان : برات وکیل اوردن
ا.ت : من به وکیل نیازی ندارم
در اتاقو که باز کرد ... یه زن تقریبا جوون پشت میز نشسته بود و در مقابلش پرونده ای بود که مال ا.ت بود
زن با دیدن افسانه لبخندی زد و گفت
هانا : سلام
ا.ت : سلام ( خیلی سرد )
نگهبان دستبند رو از دستش باز کرد و گفت
خانم نگهبان : من همینجا هستم ، کاری داشتید صدام بزنید
و از در رفت بیرون .
ا.ت روی صندلی مقابل هانا نشست
هانا : من پارک هانا هستم وکیل پایه دادگستری .....
ولی وقتی بی تفاوتی ا.ت رو دید ادامه داد
هانا : من پرونده ی تورو خوندم برام خیلی عجیبه که یه زن با این مدرک تحصیلی دست به قتل زده باشع
ا.ت : کجاش عجیبه ؟
هانا : که انقدر سنگدل باشی ! ببخشید قصد توهین نداشتم
ا.ت سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت
هانا : ببین عزیزم من فقط اومدم بهت کمک کنم !
ا.ت : ولی من نیازی به کمکت ندارم ، من قتل انجام دادم حکمش هم اعدامه ! چرا اعدامم نمیکنید ؟ چرا نمیزارید خلاص بشم ؟
هانا : دادگاه میخواد دلایلتو بدونه
هانا دست های ا.ت رو توی دست های خودش گرفت
هانا : من میخوام بدونم تو برای چی دست به قتل زدی ؟! اونم قتل کسایی که عزیزترین کس هر فردی هستن
ا.ت : دلیلی واضح تر از انتقام ؟
هانا : انتقام ؟
ا.ت : اره انتقام !
هانا : انتقام از کی ؟
ا.ت : از همه کسایی که عشقم ، زندگیم و جوونیمو ازم گرفتن !
هانا : ولی این دلیل قانع کننده ای نیست
ا.ت : ولی تنها دلیل من برای قتل همین بوده
هانا : مگه ادم به خاطر انتقام مادر ، پدر و همسرشو می کشه ؟
ا.ت : اره میکشه .... اگه یه عمر سختی کشیده باشه ... میکشه .. یه عمر توی فلاکت باشه میکشه
هانا : اروم باش ! میخوام برام تعریف کنی ... مو به موش رو
ا.ت : که چی بشه ؟
هانا : که توی دادگاه بهت تخفیف بدن
ا.ت : من قتل مردم حکمش هم اعدامه
هانا : اینو میدونم ،، ولی شاید حرف هات یه روزی بشه درس عبرت برای بقیه
ا.ت : من هیچ وقت معلم خوبی نبودم ! من بلد نیستم به مردم درس بدم
هانا : همه میتونن زندگیشون رو برای دیگران درس عبرت کنن
ا.ت : من خیلی سختی کشیدم .... خیلی زیاد
هانا : پس حاضری برام تعریف کنی ؟
ا.ت : هوم ... باش
فلش بک ..............
پارت ۱
زن روی تخت نشسته بود و زانو هایش را سخت در اغوش گرفته بود .... که از بلند گوی زنان صدا در امد : جئون ا.ت ...... جئون ا.ت
زن همونطور که خیره به دیوار شده بود ، نگاهشو گرفت و به بلند گوی زنان نگاه انداخت ...
ا.ت : باز چیه لعنتی ها ؟ دست از سرم بردارید !
با بی حوصلگی از جاش بلند شد و از راه روی زندان که زن های زیادی پشت نرده ها به اون چشم دوخته بودن.... به طرف در خروجی رفت .. خانم نگهبان دم در منتظرش بود .
خانم نگهبان : چقدر لفطش میدی
بعد به دست هاش دستبند زد و به طرف اتاق ملاقات برد .
ا.ت : باز چی شده ؟
خانم نگهبان : برات وکیل اوردن
ا.ت : من به وکیل نیازی ندارم
در اتاقو که باز کرد ... یه زن تقریبا جوون پشت میز نشسته بود و در مقابلش پرونده ای بود که مال ا.ت بود
زن با دیدن افسانه لبخندی زد و گفت
هانا : سلام
ا.ت : سلام ( خیلی سرد )
نگهبان دستبند رو از دستش باز کرد و گفت
خانم نگهبان : من همینجا هستم ، کاری داشتید صدام بزنید
و از در رفت بیرون .
ا.ت روی صندلی مقابل هانا نشست
هانا : من پارک هانا هستم وکیل پایه دادگستری .....
ولی وقتی بی تفاوتی ا.ت رو دید ادامه داد
هانا : من پرونده ی تورو خوندم برام خیلی عجیبه که یه زن با این مدرک تحصیلی دست به قتل زده باشع
ا.ت : کجاش عجیبه ؟
هانا : که انقدر سنگدل باشی ! ببخشید قصد توهین نداشتم
ا.ت سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت
هانا : ببین عزیزم من فقط اومدم بهت کمک کنم !
ا.ت : ولی من نیازی به کمکت ندارم ، من قتل انجام دادم حکمش هم اعدامه ! چرا اعدامم نمیکنید ؟ چرا نمیزارید خلاص بشم ؟
هانا : دادگاه میخواد دلایلتو بدونه
هانا دست های ا.ت رو توی دست های خودش گرفت
هانا : من میخوام بدونم تو برای چی دست به قتل زدی ؟! اونم قتل کسایی که عزیزترین کس هر فردی هستن
ا.ت : دلیلی واضح تر از انتقام ؟
هانا : انتقام ؟
ا.ت : اره انتقام !
هانا : انتقام از کی ؟
ا.ت : از همه کسایی که عشقم ، زندگیم و جوونیمو ازم گرفتن !
هانا : ولی این دلیل قانع کننده ای نیست
ا.ت : ولی تنها دلیل من برای قتل همین بوده
هانا : مگه ادم به خاطر انتقام مادر ، پدر و همسرشو می کشه ؟
ا.ت : اره میکشه .... اگه یه عمر سختی کشیده باشه ... میکشه .. یه عمر توی فلاکت باشه میکشه
هانا : اروم باش ! میخوام برام تعریف کنی ... مو به موش رو
ا.ت : که چی بشه ؟
هانا : که توی دادگاه بهت تخفیف بدن
ا.ت : من قتل مردم حکمش هم اعدامه
هانا : اینو میدونم ،، ولی شاید حرف هات یه روزی بشه درس عبرت برای بقیه
ا.ت : من هیچ وقت معلم خوبی نبودم ! من بلد نیستم به مردم درس بدم
هانا : همه میتونن زندگیشون رو برای دیگران درس عبرت کنن
ا.ت : من خیلی سختی کشیدم .... خیلی زیاد
هانا : پس حاضری برام تعریف کنی ؟
ا.ت : هوم ... باش
فلش بک ..............
۲.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.