خانواده ی کیم
پارت۱۳
+نمیدونم(با ترس)
_چرا انگار ترسیدی ؟
+من؟نه ..نترسیدم (با ترس )
رزا: به به ا/ت خانوم
_ا/ت اینا کین؟(عصبی)
+چیز…
رزا:قاتلش
_چی(عصبی)
راوی:
همون موقع رزا یه چاقو در آورد و زد توی شکم ا/ت و فرار کرد
_ا/تتتتتت،ته زنگ بزن آمبولانس
آیلا:ته رفت دنبال دختره من الان زنگ میزنم
_زود باش (بغض)
راوی:
ا/ت رو برن بیمارستان تا آوردنش دکتر گفت باید عملشه سریع و جین آروم قرار نداشت چون میترسید بلایی سر ا/ت بیاد اون هنوز حسشو بهش اعتراف نکرده بود اون با خودش گفت اگر ا/ت زنده بمونه حسشو بهش میگه جین داشت با خودش حرف میزد که کوک و مینسا،جیمین و هانی ،تهیونگ اومدن
کوک:کجاست ؟
_اتاق عمل (بغض)
تهیونگ:من برادر خوبی براش نبودم(گریه)
کوک:یا ا/ت دختر قویه اون زنده میمونه
تهیونگ:اگر نموند چی؟هاا من چی کار کنم بدون خواهر کوچولوم(گریه و داد)
_تهیونگ منم نگران ا/تم ولی بیا صبر کنیم تا دکتر بیاد
تهیونگ:باشه(گریه)
«۲ساعت بعد »
_عه دکترش اومد
تهیونگ:چ..ی شد ؟(با ترس)
دکتر:………..
شرایط:
نداره💗😂
+نمیدونم(با ترس)
_چرا انگار ترسیدی ؟
+من؟نه ..نترسیدم (با ترس )
رزا: به به ا/ت خانوم
_ا/ت اینا کین؟(عصبی)
+چیز…
رزا:قاتلش
_چی(عصبی)
راوی:
همون موقع رزا یه چاقو در آورد و زد توی شکم ا/ت و فرار کرد
_ا/تتتتتت،ته زنگ بزن آمبولانس
آیلا:ته رفت دنبال دختره من الان زنگ میزنم
_زود باش (بغض)
راوی:
ا/ت رو برن بیمارستان تا آوردنش دکتر گفت باید عملشه سریع و جین آروم قرار نداشت چون میترسید بلایی سر ا/ت بیاد اون هنوز حسشو بهش اعتراف نکرده بود اون با خودش گفت اگر ا/ت زنده بمونه حسشو بهش میگه جین داشت با خودش حرف میزد که کوک و مینسا،جیمین و هانی ،تهیونگ اومدن
کوک:کجاست ؟
_اتاق عمل (بغض)
تهیونگ:من برادر خوبی براش نبودم(گریه)
کوک:یا ا/ت دختر قویه اون زنده میمونه
تهیونگ:اگر نموند چی؟هاا من چی کار کنم بدون خواهر کوچولوم(گریه و داد)
_تهیونگ منم نگران ا/تم ولی بیا صبر کنیم تا دکتر بیاد
تهیونگ:باشه(گریه)
«۲ساعت بعد »
_عه دکترش اومد
تهیونگ:چ..ی شد ؟(با ترس)
دکتر:………..
شرایط:
نداره💗😂
۸.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.