street dancer p²
پ.ل:گمشو تو ماشین...![داد]
لانی:هققق
۶سال بعد>
لانی ویو:
۶سال گذشته......پدرم به زور گذاشت که با ات و ماری دوست بمونم.......تویه این ۶سال زندگیم خیلی بهتر شده....چون...چون دوتا دوست واقعی دارم...!ات و ماری بتیم هستند...و از پرورشک
گاه فرار کردنند......
ات:هععععی.....خسته شدم...واسه امشب دیگه کافیه....
ماری:چی میگی....؟ساعت تازه شیش عصره...!
لانی:حق با اته....هعی....نظرتون چیه بریم بار؟
ات:ب...بار؟...اِم...نمیدونم...!
ماری:واییی....اره بریممممم
لانی:باشه....پس بپرید بالا...بریم خرید....!
ماری:وایی..لانی تو بهترینییی
ات:اِم....ب..باشه
جیمین ویو:
مث همیشه پدرپ و دوست صمیمیش درحال صحبت کردن بودن......
پ.ل:ببین....چند وقته دارم قکر میکنم....که چطوره که لانی و جیمی...
پ.ج:نه.....
پ.ل:چرا...؟
پ.ج:چون من نمیتونم پسرمو مجبور به ازدواج اجباری کنم
پ.ل:خیلی خوب
جیمین:عمو بابا..من میرم بیرون...
پ.ل:باشه پسرم بای
پ.ج:اوکی برو
=جیمین رفت بار و پشغول مست کردن شد=
لانی:اِم....ات...اتبیا...اینو نگاه کن..خیلی خوشگله نه؟
ات:ا..اره
لانی:پس برات میخرم...
ات:ن..نه.
لانی:هیچی نگوووو
ماری:خوب...خریدم که گردیم بریم؟
لانی:اره....
=اون سه تا بوزینه هم رفتند تو ماشین و رفتند به بار=
لانی:وایی.....[ذوق]
ات:اوق....بوی م×شروب
لانی:هی....بلید عادت کنی...الان میخوای بخوری
ات:اوکی
ات ویو:
با لانی و ماری نشستیم.....همش نگاه های سنگین پسری که مست بود رو خودم حس میکردم......از اول هی نگام میکرد
جیمین ویو:
درواشد و یه دختر اومد اومد تو بار[🗿]
اوق اوق کنان عقرقر کنان اومد نشست رو صندلی...
نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم....خیلی دختر قشنگی بود...به دختر بغلیش نگاه کردم...لانی بود...همون دختر دوست بابام....پس میتونم....!
ات ویو:
نشسته بودیم که یهو.....
درواشد و یه خماری اومد
+×÷==÷×+÷==×++×==÷+
اسلاید اول جیمین و استایلش
اسلاید دوم ات
اسلاید سوم ماری
اسلاید چهارم لانی
اسلاید پنجم استایل ات
اسلاید ششم استایل ماری
اسلاید هفتم استایل لانی
لانی:هققق
۶سال بعد>
لانی ویو:
۶سال گذشته......پدرم به زور گذاشت که با ات و ماری دوست بمونم.......تویه این ۶سال زندگیم خیلی بهتر شده....چون...چون دوتا دوست واقعی دارم...!ات و ماری بتیم هستند...و از پرورشک
گاه فرار کردنند......
ات:هععععی.....خسته شدم...واسه امشب دیگه کافیه....
ماری:چی میگی....؟ساعت تازه شیش عصره...!
لانی:حق با اته....هعی....نظرتون چیه بریم بار؟
ات:ب...بار؟...اِم...نمیدونم...!
ماری:واییی....اره بریممممم
لانی:باشه....پس بپرید بالا...بریم خرید....!
ماری:وایی..لانی تو بهترینییی
ات:اِم....ب..باشه
جیمین ویو:
مث همیشه پدرپ و دوست صمیمیش درحال صحبت کردن بودن......
پ.ل:ببین....چند وقته دارم قکر میکنم....که چطوره که لانی و جیمی...
پ.ج:نه.....
پ.ل:چرا...؟
پ.ج:چون من نمیتونم پسرمو مجبور به ازدواج اجباری کنم
پ.ل:خیلی خوب
جیمین:عمو بابا..من میرم بیرون...
پ.ل:باشه پسرم بای
پ.ج:اوکی برو
=جیمین رفت بار و پشغول مست کردن شد=
لانی:اِم....ات...اتبیا...اینو نگاه کن..خیلی خوشگله نه؟
ات:ا..اره
لانی:پس برات میخرم...
ات:ن..نه.
لانی:هیچی نگوووو
ماری:خوب...خریدم که گردیم بریم؟
لانی:اره....
=اون سه تا بوزینه هم رفتند تو ماشین و رفتند به بار=
لانی:وایی.....[ذوق]
ات:اوق....بوی م×شروب
لانی:هی....بلید عادت کنی...الان میخوای بخوری
ات:اوکی
ات ویو:
با لانی و ماری نشستیم.....همش نگاه های سنگین پسری که مست بود رو خودم حس میکردم......از اول هی نگام میکرد
جیمین ویو:
درواشد و یه دختر اومد اومد تو بار[🗿]
اوق اوق کنان عقرقر کنان اومد نشست رو صندلی...
نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم....خیلی دختر قشنگی بود...به دختر بغلیش نگاه کردم...لانی بود...همون دختر دوست بابام....پس میتونم....!
ات ویو:
نشسته بودیم که یهو.....
درواشد و یه خماری اومد
+×÷==÷×+÷==×++×==÷+
اسلاید اول جیمین و استایلش
اسلاید دوم ات
اسلاید سوم ماری
اسلاید چهارم لانی
اسلاید پنجم استایل ات
اسلاید ششم استایل ماری
اسلاید هفتم استایل لانی
۱۵.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.