•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_37💜
ممد با دماغ خونی اومد نشست گفت
"اخه خدااا چرا من خاک بر سر برم به کسی پیشنهاد بدم که دوست پسرش پشتم باشه
ممد اینو با یه لحنه با مزه ای گفت که همه زدیم زیر خنده
دوباره نشستیم که امیر بطری رو چرخوند که افتاد به منو مانی
مانی با لحن شیطون گفت
"خب خب خب نفس خانم جرعت یا حقیقت?
منم با غرور خاص خودم گفتم
- ه دستم کم نگیر مارو برای ما افت داره بگیم حقیت من جرعتو انتخاب میکنم
استاد امیر یه نیش خندی زد و در گوش مانی نمیدونم چی گفت که مانی با خنده داشت نگام میکرد
مانی گفت
"باشه خانم نفس حالا که جرعت رو انتخاب کردی یه کاری باهات بکنم
با نیشخند گفتم
-بیشین بینیم بابا
امیر داشت یه جور خاصی نگاهم میکرد انگار منتظر یه اتفاقی بود
ولی من که میدونم خود مار مولکش نقشه برام کشیده و نقششم به مانی گفته
مانی گفت
"خب نفس خانم پاشو بیا لپ امیر رو بوس کن
اینو گفت یهو داد زدم
- چییییییی
مانی گفت
"چرا هول کردی میگم بیا استاد امیر تو بوس کن
بچه ها ببخشید خیلی دیر شد چون دیگه مدرسه ها باز شده😶💚
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_37💜
ممد با دماغ خونی اومد نشست گفت
"اخه خدااا چرا من خاک بر سر برم به کسی پیشنهاد بدم که دوست پسرش پشتم باشه
ممد اینو با یه لحنه با مزه ای گفت که همه زدیم زیر خنده
دوباره نشستیم که امیر بطری رو چرخوند که افتاد به منو مانی
مانی با لحن شیطون گفت
"خب خب خب نفس خانم جرعت یا حقیقت?
منم با غرور خاص خودم گفتم
- ه دستم کم نگیر مارو برای ما افت داره بگیم حقیت من جرعتو انتخاب میکنم
استاد امیر یه نیش خندی زد و در گوش مانی نمیدونم چی گفت که مانی با خنده داشت نگام میکرد
مانی گفت
"باشه خانم نفس حالا که جرعت رو انتخاب کردی یه کاری باهات بکنم
با نیشخند گفتم
-بیشین بینیم بابا
امیر داشت یه جور خاصی نگاهم میکرد انگار منتظر یه اتفاقی بود
ولی من که میدونم خود مار مولکش نقشه برام کشیده و نقششم به مانی گفته
مانی گفت
"خب نفس خانم پاشو بیا لپ امیر رو بوس کن
اینو گفت یهو داد زدم
- چییییییی
مانی گفت
"چرا هول کردی میگم بیا استاد امیر تو بوس کن
بچه ها ببخشید خیلی دیر شد چون دیگه مدرسه ها باز شده😶💚
۲.۵k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.