وقتی لات محلتون بود و ......
سلام بچه ها خیلی خیلی ببخشید من مشکل جسمانی پیدا کرده بودم نمیتونستن پارت بزارم
*******
نه نه .... جونگکوک و سوهی داشتن همو میبوسیدن .
چرا ، چرا مگه اون چی داره که من ندارم اخه ، چرا
با گریه به سمت ماشینم رفتمو به دخترا پیام دادم که مشکلی برام پیش اومده و باید برم .
با ورودم به خونه سریع خودم رو داخل حموم پرت کردمو گریه هام شروع شد ، زیر دوش نشستم و فقط به این فکر میکنم که اون چی داره که من ندارم .
جئون چرا انقدر باید عاشقت بشم اخه.
از حموم بیرون اومدم ، خوشبختانه پدر و مادرم برای دو روز خونه نبودن . به سمت کابینت رفتم و یه نودل برداشتمو گذاشتمش توی مایکروویو
داشتم مواد نودل داخل نودل میریختم که زنگ به صدا دراومد .
این کیه دیگه اوفف راحتمون هم نمیزارن.
به سمت در رفتمو با دیدن دخترا از تعجب چشمام باز شد
ات : چیشده بچه ها؟
با پرسیدن این سوال به خونه هجوم آوردند و هرکدوم کیفشونو یجا پرت کردن
ات : چیشده؟
ریچل : ات ، امروز چرا اینجوری بودی؟ چرا زیر چشمات گوده و قرمزه ؟
ات : سرمو انداختم پایینو سعی کردم بغضمو قورت بدم
ات : هیچی نشده .....
جسیکا : اره معلومه ، خوشحالی از سر و صورتت میباره
ات : انگار این حرف تلنگری بود که بزنم زیر گریه و هق هام شروع شد
ریچل : هی هی هی چت شده...
با گریه کردنم دخترا دورم جمع شدن ، یونا بغلم کردو سرمو گذاشت روی سینش
ات : جونگکوک ،، هق هق ، امروز دیدمش که داشت سوهی رو میبوسید
ریچل : مرتیکه عوضی .... ات چندبار بگم بزار برینم بهش ، زندش نمیزارم
لارا : مرتیکه **** ات بزار زنگ بزنم بهش میکشمش
ات : نه نه حتما مشکل از منه*گریه های اروم *
ریچل : ات تو چته هان؟ اینهمه دلتو شکست بس نبود؟
ات : اخه من دوسش دارم
جسیکا : اوفففف
******
ادامه دارد....
فردا هم یه پارت میزارم
*******
نه نه .... جونگکوک و سوهی داشتن همو میبوسیدن .
چرا ، چرا مگه اون چی داره که من ندارم اخه ، چرا
با گریه به سمت ماشینم رفتمو به دخترا پیام دادم که مشکلی برام پیش اومده و باید برم .
با ورودم به خونه سریع خودم رو داخل حموم پرت کردمو گریه هام شروع شد ، زیر دوش نشستم و فقط به این فکر میکنم که اون چی داره که من ندارم .
جئون چرا انقدر باید عاشقت بشم اخه.
از حموم بیرون اومدم ، خوشبختانه پدر و مادرم برای دو روز خونه نبودن . به سمت کابینت رفتم و یه نودل برداشتمو گذاشتمش توی مایکروویو
داشتم مواد نودل داخل نودل میریختم که زنگ به صدا دراومد .
این کیه دیگه اوفف راحتمون هم نمیزارن.
به سمت در رفتمو با دیدن دخترا از تعجب چشمام باز شد
ات : چیشده بچه ها؟
با پرسیدن این سوال به خونه هجوم آوردند و هرکدوم کیفشونو یجا پرت کردن
ات : چیشده؟
ریچل : ات ، امروز چرا اینجوری بودی؟ چرا زیر چشمات گوده و قرمزه ؟
ات : سرمو انداختم پایینو سعی کردم بغضمو قورت بدم
ات : هیچی نشده .....
جسیکا : اره معلومه ، خوشحالی از سر و صورتت میباره
ات : انگار این حرف تلنگری بود که بزنم زیر گریه و هق هام شروع شد
ریچل : هی هی هی چت شده...
با گریه کردنم دخترا دورم جمع شدن ، یونا بغلم کردو سرمو گذاشت روی سینش
ات : جونگکوک ،، هق هق ، امروز دیدمش که داشت سوهی رو میبوسید
ریچل : مرتیکه عوضی .... ات چندبار بگم بزار برینم بهش ، زندش نمیزارم
لارا : مرتیکه **** ات بزار زنگ بزنم بهش میکشمش
ات : نه نه حتما مشکل از منه*گریه های اروم *
ریچل : ات تو چته هان؟ اینهمه دلتو شکست بس نبود؟
ات : اخه من دوسش دارم
جسیکا : اوفففف
******
ادامه دارد....
فردا هم یه پارت میزارم
۴.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.