رمان عشق لجباز من
پارت ۱۲
امروز نیکا میرفت
با ارسلان راه افتادیم بریم نیکا رو ببریم فرودگاه
نیکا:خب من دیگه میرم
ارسلان:خداحافظ نیکا
داشتم فقط گریه میکردم و اروم زیر لب گفتم خداحافظ
نیکا که رفت ماهم رفتیم تو ماشین نشستیم
هق هق گریه میکردم
ارسلان:عروسکم گریه نکن دیگه
من:نمی.... نمی.... تونم🥲
ارسلان
کمرشو نوازش کردم و بغلش کردم
رسیدیم عمارت
رفت تو اتاقش درم قفل کرد و نشست گریه کرد
تا شب از اتاقش بیرون نیومد و هیچی نخورد
نگرانش شدم
من:دیانا خوشگلم درو باز کن بیام پیشت
دیا:نمیخوام حوصله هیچکسو ندارم
من:حتی من؟
دیانا درو باز کرد
دیا:چون فقط تویی ها
رفتم تو اتاقش کنارش
رو تختش نشستیم
گوشیش زنگ خورد
دیانا
گوشیم زنگ خورد
+ا....لو مح.......را.....ب..... چرا الان نیس..تی کنارم ارو......مم کنی؟
_چی شده فدات شم
+واست حالا میگم خداحافظ
ارسلان:دوس پسرته؟
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
امروز نیکا میرفت
با ارسلان راه افتادیم بریم نیکا رو ببریم فرودگاه
نیکا:خب من دیگه میرم
ارسلان:خداحافظ نیکا
داشتم فقط گریه میکردم و اروم زیر لب گفتم خداحافظ
نیکا که رفت ماهم رفتیم تو ماشین نشستیم
هق هق گریه میکردم
ارسلان:عروسکم گریه نکن دیگه
من:نمی.... نمی.... تونم🥲
ارسلان
کمرشو نوازش کردم و بغلش کردم
رسیدیم عمارت
رفت تو اتاقش درم قفل کرد و نشست گریه کرد
تا شب از اتاقش بیرون نیومد و هیچی نخورد
نگرانش شدم
من:دیانا خوشگلم درو باز کن بیام پیشت
دیا:نمیخوام حوصله هیچکسو ندارم
من:حتی من؟
دیانا درو باز کرد
دیا:چون فقط تویی ها
رفتم تو اتاقش کنارش
رو تختش نشستیم
گوشیش زنگ خورد
دیانا
گوشیم زنگ خورد
+ا....لو مح.......را.....ب..... چرا الان نیس..تی کنارم ارو......مم کنی؟
_چی شده فدات شم
+واست حالا میگم خداحافظ
ارسلان:دوس پسرته؟
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۱۵.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.