فیک : اون شب واقعا پارت ⁷

ویو کوک *
پاشدم از خواب رفتم صورتم رو شستم از پله ها اومدم پایین دیدم بوی غذا میاد ( خدمتکارا درست کردن ) ا.ت خوابیده بود انگار ا.ت هم خسته بود رفتم پیشش
+ عزیزم پاشو ناهار امادست ( بوسیدم لبش رو )
_ اوم....چرا طمع لبات انقدر خوبه
+ نمیدونم و ( با لبخند و خنده )
_ خوشبحالم که شوهرم انقدر کیوته ( با لبخند )
+ بریم عزیزم ( دستش رو گرفت )
_ اوممم......چه غذای خوشمزه ای
• چند مین بعد •
_ عزیزم چیکار کنیم
+ بهتره باهم بریم برای خرید عروسی باید به مامانت هم قبلش زنگ بزنی
_ اره راست میگی خیلی کار داریم الان به مامانم زنگ میزنم

[•شروع تماس و بوق خوردن•]
علامت مامان ×
_ الو سلام
× سلام دخترم خوبی
_ مرسی مامان !!
× چیشده قشنگم
_ من با کوک‌ دارم ازدواج میکنم یه هفته دیگه امشب داریم میریم‌ برای کار های خرید میاین
× اره عزیزم منو بابات میایم
_ باشه پس یه ساعت دیگه میایم دنبال تون
× اوم پس میبینمت فعلا عزیزم
[•مکالمه تمام شد•]
• چند مین بعد •
+ عزیزم اماده ای
_ اره بریم
خب اینجا چند نفر اضافه میشه
علامت بابای ا.ت ~
علامت مامان ا.ت =
_ سلام مامان بابا
= سلام دختر‌ قشنگم
~ سلام عزیزم
+ سلام پدر مادر
= سلام عزیزم
_ بریم تا دیر نشده
.
.
.
.
.
.
.
شرایط نداره میدونم چون خیلی منتظر هستید فقط بیننده ها باید حدقل K.1 باشه پارت بعدی درباره خرید برای عروسی هست نترسید این داستان فعلا تموم نمیشه نمیدونم فک کنم حدود ۲۰ پارت میشه البته شاید کمتر بشه لطفا حمایت کنید کیا خودشون رو جای ا.ت میزارن ؟!