دختری با موی صورتی پارت 2
آنیا : من کسایی که از هویت بابا خبر دارنو زدم لتو پار کردم و رفتم خونه و گرفتم خوابیدم .
(خانه ی آنیا )
یور : عزیزم پا شو مدرست دیر می شه ها
لوید : آنیا سرویست اومده
آنیا بلاخره باشد و آماده شد سوار سرویس شد و رفت به سمت مدرسه .
(مدرسه ادن)
آنیا : از سرویس پیاده شدم بعد بکی پرید بغلم .
بکی : آنیا جوووونم
آنیا : سلام بکی
بکی : آنیا می دونستی امتحانات جلو افتادن
آنیا : واقعا ، حالا افتاده کی ؟
بکی : پس فردا
آنیا : پ....پپ......پس فردا
بکی : بریم کلاس
آنیا : بریم
آنیا و بکی داشتن به سمت کلاس میرفتن که یهو دامیانو دیدیم ، من و دامیان چشم تو چشم شدیم ، دامیان صورتش رو به یک طرف دیگه چرخوند و من هم صورتم رو به یک ور دیگه چرخوندم .
(ذهن دامیان)
لعنت به تو دامیان مگه نمی خواستی با آنیا دوست شی.
ولی یهو زنگ خورد همه دویدیم سمت کلاس و وارد شدیم ........ .....
بقیش رو پارت بعدی میزارم🤗
(خانه ی آنیا )
یور : عزیزم پا شو مدرست دیر می شه ها
لوید : آنیا سرویست اومده
آنیا بلاخره باشد و آماده شد سوار سرویس شد و رفت به سمت مدرسه .
(مدرسه ادن)
آنیا : از سرویس پیاده شدم بعد بکی پرید بغلم .
بکی : آنیا جوووونم
آنیا : سلام بکی
بکی : آنیا می دونستی امتحانات جلو افتادن
آنیا : واقعا ، حالا افتاده کی ؟
بکی : پس فردا
آنیا : پ....پپ......پس فردا
بکی : بریم کلاس
آنیا : بریم
آنیا و بکی داشتن به سمت کلاس میرفتن که یهو دامیانو دیدیم ، من و دامیان چشم تو چشم شدیم ، دامیان صورتش رو به یک طرف دیگه چرخوند و من هم صورتم رو به یک ور دیگه چرخوندم .
(ذهن دامیان)
لعنت به تو دامیان مگه نمی خواستی با آنیا دوست شی.
ولی یهو زنگ خورد همه دویدیم سمت کلاس و وارد شدیم ........ .....
بقیش رو پارت بعدی میزارم🤗
۹۶۵
۳۱ مرداد ۱۴۰۳