جدال بین عشق و نفرت پارت ۵
ته مو : اوکی مراقب خودت باش خدافظ.....
بدون هیچ حرفی از ماشین پیدا شدمو به عمارت روبه روم خیره شدم......همونطور که ازش انتظار میرفت خیلی بزرگ و باشکوه بود........
به سمت در رفتمو در زدم.....بعد از چند ثانیه یه خانم جوونی در و باز کرد از لباساش معلوم بود که خدمتکار اینجاست گفت......
خدمتکار : برای چی اومدید اینجا......
ا/ت : سلام خانوم من از طرف آقای لی اومدم......
خدمتکار : پس اون دختری که میگفت تویی....بیا تو ارباب خیلی وقته که منتظر تو.......
ا/ت : چی.....
بدون توجه به حرفم از کنار در کنار رفت که وارد خونه شدم......ظاهر خونه با داخلش خیلی فرق میکرد......میتونم به جرعت بگم بیشتر وسایل خونه مشکی بود.....معلومه خیلی به مشکی علاقه داره.....همونطور داشتم سرتاسر خونه رو باچشمام رَصد میکردم که یهو دست خانمه روی شونم قرار گرفت......گفت.....
خدمتکار : چرا وایسادی دنبالم بیا.....
سری تکون دادمو همراهش از پله ها بالا رفتم.....همونطور که داشتیم از پله ها بالا میرفتیم گفت.......
خدمتکار : وقتی رفتیم داخل تعظیم میکنی و به هیچ وجه تاکید میکنم به هیچ وجه سرتو بالا نمیاریو حرف نمیزنی مگه اینکه خوده ارباب بهت دستور بده....ارباب از وقت تلف کردن خوشش نمیاد پس هر سوالی که پرسید سریع جواب بده و از دستوراتش به هیچ وجه سرپیچی نکن.......
بعد از اتمام حرفش روبه رویه یه دره قرمز رنگ ایستاد......آروم در زد که یه صدای بم مردونه گفت......
مرده : بیاتو.....
آروم رفتیم تو که خانومه همونطور که سرش پایین بود گفت.....
خدمتکار : ارباب....ایشون همون دختری هستن که آقای لی گفته بود....
تعظیمی کردم که گفت.....
مرده : اسمت چیه......( سرد گفت)
همونطور که سرم پایین بود گفتم....
ا/ت : ا/ت هستم.....کیم ا/ت....
مرده : خوبه....تو میتونی بری.....
خدمتکار : بله ارباب.....
بعد از اینکه اون خانومه رفت بیرون....آروم از سر جاش پاشدو اومد روی مبل جلوی میزش نشست.......گفت......
مرده : ببینم منو میشناسی....( تمام جملاتی که از الان به بعد میگه فقط با لحن سرده)
ا/ت : ن....نه....
مرده: هومممم.....که اینطور.....ببینم تاحالا اسم باند مافیایه گرگ سیاه به گوشت خورده.......
ا/ت : ب.....بله.....
مرده : پس باید اسم سردستشونو شنیده باشی.....
ا/ت : ب....بله اس...اسمش شوگاست....
شوگا : خب من سر دستشونم......
ا/ت : ..........( سکوت)
مرده : چیه ترسیدی.......
ا/ت : ..........(سکوت)
شوگا : فک میکردم خدمتکارم بهت گفته بود از سکوت کردن خوشم نمیاد.....
نمیدونم چرا اما.......
بدون هیچ حرفی از ماشین پیدا شدمو به عمارت روبه روم خیره شدم......همونطور که ازش انتظار میرفت خیلی بزرگ و باشکوه بود........
به سمت در رفتمو در زدم.....بعد از چند ثانیه یه خانم جوونی در و باز کرد از لباساش معلوم بود که خدمتکار اینجاست گفت......
خدمتکار : برای چی اومدید اینجا......
ا/ت : سلام خانوم من از طرف آقای لی اومدم......
خدمتکار : پس اون دختری که میگفت تویی....بیا تو ارباب خیلی وقته که منتظر تو.......
ا/ت : چی.....
بدون توجه به حرفم از کنار در کنار رفت که وارد خونه شدم......ظاهر خونه با داخلش خیلی فرق میکرد......میتونم به جرعت بگم بیشتر وسایل خونه مشکی بود.....معلومه خیلی به مشکی علاقه داره.....همونطور داشتم سرتاسر خونه رو باچشمام رَصد میکردم که یهو دست خانمه روی شونم قرار گرفت......گفت.....
خدمتکار : چرا وایسادی دنبالم بیا.....
سری تکون دادمو همراهش از پله ها بالا رفتم.....همونطور که داشتیم از پله ها بالا میرفتیم گفت.......
خدمتکار : وقتی رفتیم داخل تعظیم میکنی و به هیچ وجه تاکید میکنم به هیچ وجه سرتو بالا نمیاریو حرف نمیزنی مگه اینکه خوده ارباب بهت دستور بده....ارباب از وقت تلف کردن خوشش نمیاد پس هر سوالی که پرسید سریع جواب بده و از دستوراتش به هیچ وجه سرپیچی نکن.......
بعد از اتمام حرفش روبه رویه یه دره قرمز رنگ ایستاد......آروم در زد که یه صدای بم مردونه گفت......
مرده : بیاتو.....
آروم رفتیم تو که خانومه همونطور که سرش پایین بود گفت.....
خدمتکار : ارباب....ایشون همون دختری هستن که آقای لی گفته بود....
تعظیمی کردم که گفت.....
مرده : اسمت چیه......( سرد گفت)
همونطور که سرم پایین بود گفتم....
ا/ت : ا/ت هستم.....کیم ا/ت....
مرده : خوبه....تو میتونی بری.....
خدمتکار : بله ارباب.....
بعد از اینکه اون خانومه رفت بیرون....آروم از سر جاش پاشدو اومد روی مبل جلوی میزش نشست.......گفت......
مرده : ببینم منو میشناسی....( تمام جملاتی که از الان به بعد میگه فقط با لحن سرده)
ا/ت : ن....نه....
مرده: هومممم.....که اینطور.....ببینم تاحالا اسم باند مافیایه گرگ سیاه به گوشت خورده.......
ا/ت : ب.....بله.....
مرده : پس باید اسم سردستشونو شنیده باشی.....
ا/ت : ب....بله اس...اسمش شوگاست....
شوگا : خب من سر دستشونم......
ا/ت : ..........( سکوت)
مرده : چیه ترسیدی.......
ا/ت : ..........(سکوت)
شوگا : فک میکردم خدمتکارم بهت گفته بود از سکوت کردن خوشم نمیاد.....
نمیدونم چرا اما.......
۶۹.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.