وقتی مامان بابات خونه تون هستن و...
وقتی مامان بابات خونه تون هستن و...
از پشت بغلت کرده و اون چیزی که بهت میمالید به خوبی بهت نشون میداد که چقدر تحریکه
_بیبی بنظرت بهتر نیست تنها باشیم ددیت خیلی تحریکه
گاز ریزی از گوشت گرفت که ناله ای خیلی ارومی کردی
*سوبین چیکار میکنی یه دفعه مامان بابام میبینت مون
ازش فاصله گرفتی..
و رو میز غذا خوری نشسته بودن که توهم بهشون ملحق شدی
•دخترم غذا مثل همیشه عالی هست
با تعریف هایی که از مادرت می شنیدی خوشحال شدی و با اومدن سوبین یکم ترسیدی که نکنه کاری انجام بده
_اره مادر جان غذاهای ات همیشه خوشمزه هست
بهت نزدیک شد و در گوشت با لحن مردونه ای..
_بیب غذاهات خیلی خوشمزه هست ولی تو یه مزه دیگه ای داری
*سوبین لطفا...
دستشو روی خصوصی ترین جای بدنت کشید که بزور جلونه نالت رو گرفتی
و سعی کردی ریکشنی نشون ندی همینجوری ادامه میداد الان توهم تحریک شده بودی با اخم بهش نگاه میکردی
میتونستی حس کنی که قرمز شدی نگاه تو به مادرت دادی که داشتن غذا میخورد
بعد 20 دقیقه ای که گذشت مامان بابات دیگه رفتن با بستن در به سوبین نگاهی کردی داشت کرواتش رو شل میکرد...
و پوزخندی زد به سمتت اومد
و بغلت کرد و به سمت اتاق خواب تون بردت
رو تخت انداخت بوسه هایی
وحشتناکی رو روی لبات گذاشت انگار که تشنت بود مارک هایی روت گذاشت زبونش رو روی گردنت کشید حس خوبی داشت در همین حین با دستاش
دکمه های لباست رو باز میکرد و با یکی از دستاش سی. نه هات
رو به بازی گرفته و یکی دیگه رو میمکید
*سوبین...
دستاش رو لخزون جوری که مور مورت میشد رو روی شکم لختت میکشید به سمت شورتت رفت و شورتت رو دراورد و گاز ریزی زد که ناله ای کردی تلمبه هاشو سریع تر کرد
که ناله هات اتاق رو پر کرده بود و اون روهم داخلت کرد
که ناله هاتون کل اتاق رو فرا گرفته بود...
_اه.. بیبی تو مثل پیانویی میمونی که با انگشت هام بازش میکنم
از پشت بغلت کرده و اون چیزی که بهت میمالید به خوبی بهت نشون میداد که چقدر تحریکه
_بیبی بنظرت بهتر نیست تنها باشیم ددیت خیلی تحریکه
گاز ریزی از گوشت گرفت که ناله ای خیلی ارومی کردی
*سوبین چیکار میکنی یه دفعه مامان بابام میبینت مون
ازش فاصله گرفتی..
و رو میز غذا خوری نشسته بودن که توهم بهشون ملحق شدی
•دخترم غذا مثل همیشه عالی هست
با تعریف هایی که از مادرت می شنیدی خوشحال شدی و با اومدن سوبین یکم ترسیدی که نکنه کاری انجام بده
_اره مادر جان غذاهای ات همیشه خوشمزه هست
بهت نزدیک شد و در گوشت با لحن مردونه ای..
_بیب غذاهات خیلی خوشمزه هست ولی تو یه مزه دیگه ای داری
*سوبین لطفا...
دستشو روی خصوصی ترین جای بدنت کشید که بزور جلونه نالت رو گرفتی
و سعی کردی ریکشنی نشون ندی همینجوری ادامه میداد الان توهم تحریک شده بودی با اخم بهش نگاه میکردی
میتونستی حس کنی که قرمز شدی نگاه تو به مادرت دادی که داشتن غذا میخورد
بعد 20 دقیقه ای که گذشت مامان بابات دیگه رفتن با بستن در به سوبین نگاهی کردی داشت کرواتش رو شل میکرد...
و پوزخندی زد به سمتت اومد
و بغلت کرد و به سمت اتاق خواب تون بردت
رو تخت انداخت بوسه هایی
وحشتناکی رو روی لبات گذاشت انگار که تشنت بود مارک هایی روت گذاشت زبونش رو روی گردنت کشید حس خوبی داشت در همین حین با دستاش
دکمه های لباست رو باز میکرد و با یکی از دستاش سی. نه هات
رو به بازی گرفته و یکی دیگه رو میمکید
*سوبین...
دستاش رو لخزون جوری که مور مورت میشد رو روی شکم لختت میکشید به سمت شورتت رفت و شورتت رو دراورد و گاز ریزی زد که ناله ای کردی تلمبه هاشو سریع تر کرد
که ناله هات اتاق رو پر کرده بود و اون روهم داخلت کرد
که ناله هاتون کل اتاق رو فرا گرفته بود...
_اه.. بیبی تو مثل پیانویی میمونی که با انگشت هام بازش میکنم
۳.۴k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.