موسیقی عشق P6
ویو رز
کلید در رو انداختم و رفتیم داخل ولی با صحنه ی که مواجه شدم اشک تو چشمام حلقه زد....نه به خاطر اینکه همه جا به هم ریخته شده بود...نه به خاطر اینکه پنجره شکسته بود....اون پیانویی که با هزار بدبختی پولشو جور کردم رو نابود کرده بود....پیانو تنها وسیله برای تخلیه ی احساساتم بود...وقتی که هیچ کس ندارم که غمم رو یا خوشحالیم رو باهاش تقسیم کنم پیانو منو اروم میکنه....زانو هام سست شد و رو پاهام افتادم..
ویو کوک
رفتیم داخل ولی اون لعتنی فرار کرده بود....خونه رز به گند کشیده شده بود ولی یه دفعه رز پاهاش سست شد و افتاد زمین...نشستم کنارش و اروم دستامو رو بازوهاش می کشیدم تا آروم شه
کوک:رز حالت خوبه؟چی شده؟
رد نگاه اشکیش رو گرفتم....اون عوضی پیانوش رو داغون کرده بود
کوک:رز..نگران نباش...میشه تعمیرش کرد
تا اینو گفتم زد زیر گریه
زر:دیگه چیشووو میشه تعمیر کرردددد؟؟همه چیزش رو نابود کردههههه....اخه چطوورر دلشش اومدهههه با یه پیاننوو همچین کاریی کنههه....درضمن...من پول تعمیرش رو ندارممم....پیانو تنها چیزی بود که من پهش اعتماد داشتممم(گریهههههه)
کوک:نگران پولش نباش....تعمیرکاره اشنای تهیونگه...ممکنه دستمزد نگیره....
ویو کوک
همون موقع ته سوالی نگام کرد چون هردمون خوب میدونستیم که اون تعمیرکاره مثل چی پول دوسته....منم با نگاهم بهش فهموندم که باید هرفمو تایید کنه..
ته:اا.ااا..اره کوک راست میگه....اون تعمیرکاره خیلی ماهره میتونه درستش کنه
کوک:خب دیدی که تهیونگ چی گفت؟حالا هم بیا یه آبی به صورتت بزن....
کمکش کردم بلند شه...ولی میتونستم نگاه های فوق تعجب آمیز ته رو روی خودم حس کنم...حقم داره..
رز صورتش رو شست که یه فکری به سرم زد که اروم شه
کوک:رز
رز:بله؟(با صدای از ته چاه)
کوک:میای بریم مرخ سوخای کره ای بخوریم؟
رز:چی؟ا..اا.اخه...(تعجب)
کوک:خب چون صبحونه نخوردیم..الانم که ظهره....پس حتما گشنته
رز:اممم.....باشه پس بزار لباس عوض کنم
کوک:باشه
رز رفت که ولی تا رومو برگردوندم با قیافه ی ته رو به رو شدم
کوک:یااا خدااا.....چتههه؟!
ته:من هی دارم میگم تو مشکوک میزنی و تو قبول نکن
کوک:ته اون فقط همسایمه
ته:از کی تا حالا احترام حسمایه برا واجب شده؟....یادته اخرین بار با همسایه قبلیت چیکار کردی؟
فلش بک
ساعت دو شب بود....همسایه ی کوک آهنگ گذاشته بود با صدای بلند و علاوه بر اون خودشم داشت با صدای نکرش می خوند....کوک سرش شدییید در گرفته بود رفت در همسایش رو زد ولی تا حسایه در رو باز کرد سریع یقشو گرفت و یه مشت بهش زد که مرده دو پرتاب شد عقب توی خونش
کوک:صدای اون کوفتی رو کم می کنی یا خوردش کنم؟!(منظورش اسپیکره)(ترسناک و عصبی)
همسایه کوک از شدت ترس از خونه اسباب کشی کرد و رفت یه جای دیگه
پایان فلش بک
کوک:خودت می دونی که اون مرتیکه اون موقع شب نباید آهنگ اونم با صدای بلند می ذاشت....حالا هم اینا رو ول اگه می خوای با ما بیا رستوران
ته:نه من مزاحمتون نمی شم ....تنهاتون بذارم بهتره(کنایه وار و شیطون)
کوک:یعنی چی که بهتره...وایسا ببینمممم
ته همینطور که داشت می رفت گفت
ته:بعدا قضیه ی اون خلافکاره رو برام طریف کن
و رفت
اگه غلط املایی وجود داشت ببخشید
ولیییی
ازتون میخوام نظرتون رو درباره ی فیک بهم بگید
و این که شاید الان به نظر ساده بیاد ولی در ادامه قراره اکشن بشه و بلکهههه
مااافیااییییی😁😁
بزن اون بی صصحااب رو❤
کلید در رو انداختم و رفتیم داخل ولی با صحنه ی که مواجه شدم اشک تو چشمام حلقه زد....نه به خاطر اینکه همه جا به هم ریخته شده بود...نه به خاطر اینکه پنجره شکسته بود....اون پیانویی که با هزار بدبختی پولشو جور کردم رو نابود کرده بود....پیانو تنها وسیله برای تخلیه ی احساساتم بود...وقتی که هیچ کس ندارم که غمم رو یا خوشحالیم رو باهاش تقسیم کنم پیانو منو اروم میکنه....زانو هام سست شد و رو پاهام افتادم..
ویو کوک
رفتیم داخل ولی اون لعتنی فرار کرده بود....خونه رز به گند کشیده شده بود ولی یه دفعه رز پاهاش سست شد و افتاد زمین...نشستم کنارش و اروم دستامو رو بازوهاش می کشیدم تا آروم شه
کوک:رز حالت خوبه؟چی شده؟
رد نگاه اشکیش رو گرفتم....اون عوضی پیانوش رو داغون کرده بود
کوک:رز..نگران نباش...میشه تعمیرش کرد
تا اینو گفتم زد زیر گریه
زر:دیگه چیشووو میشه تعمیر کرردددد؟؟همه چیزش رو نابود کردههههه....اخه چطوورر دلشش اومدهههه با یه پیاننوو همچین کاریی کنههه....درضمن...من پول تعمیرش رو ندارممم....پیانو تنها چیزی بود که من پهش اعتماد داشتممم(گریهههههه)
کوک:نگران پولش نباش....تعمیرکاره اشنای تهیونگه...ممکنه دستمزد نگیره....
ویو کوک
همون موقع ته سوالی نگام کرد چون هردمون خوب میدونستیم که اون تعمیرکاره مثل چی پول دوسته....منم با نگاهم بهش فهموندم که باید هرفمو تایید کنه..
ته:اا.ااا..اره کوک راست میگه....اون تعمیرکاره خیلی ماهره میتونه درستش کنه
کوک:خب دیدی که تهیونگ چی گفت؟حالا هم بیا یه آبی به صورتت بزن....
کمکش کردم بلند شه...ولی میتونستم نگاه های فوق تعجب آمیز ته رو روی خودم حس کنم...حقم داره..
رز صورتش رو شست که یه فکری به سرم زد که اروم شه
کوک:رز
رز:بله؟(با صدای از ته چاه)
کوک:میای بریم مرخ سوخای کره ای بخوریم؟
رز:چی؟ا..اا.اخه...(تعجب)
کوک:خب چون صبحونه نخوردیم..الانم که ظهره....پس حتما گشنته
رز:اممم.....باشه پس بزار لباس عوض کنم
کوک:باشه
رز رفت که ولی تا رومو برگردوندم با قیافه ی ته رو به رو شدم
کوک:یااا خدااا.....چتههه؟!
ته:من هی دارم میگم تو مشکوک میزنی و تو قبول نکن
کوک:ته اون فقط همسایمه
ته:از کی تا حالا احترام حسمایه برا واجب شده؟....یادته اخرین بار با همسایه قبلیت چیکار کردی؟
فلش بک
ساعت دو شب بود....همسایه ی کوک آهنگ گذاشته بود با صدای بلند و علاوه بر اون خودشم داشت با صدای نکرش می خوند....کوک سرش شدییید در گرفته بود رفت در همسایش رو زد ولی تا حسایه در رو باز کرد سریع یقشو گرفت و یه مشت بهش زد که مرده دو پرتاب شد عقب توی خونش
کوک:صدای اون کوفتی رو کم می کنی یا خوردش کنم؟!(منظورش اسپیکره)(ترسناک و عصبی)
همسایه کوک از شدت ترس از خونه اسباب کشی کرد و رفت یه جای دیگه
پایان فلش بک
کوک:خودت می دونی که اون مرتیکه اون موقع شب نباید آهنگ اونم با صدای بلند می ذاشت....حالا هم اینا رو ول اگه می خوای با ما بیا رستوران
ته:نه من مزاحمتون نمی شم ....تنهاتون بذارم بهتره(کنایه وار و شیطون)
کوک:یعنی چی که بهتره...وایسا ببینمممم
ته همینطور که داشت می رفت گفت
ته:بعدا قضیه ی اون خلافکاره رو برام طریف کن
و رفت
اگه غلط املایی وجود داشت ببخشید
ولیییی
ازتون میخوام نظرتون رو درباره ی فیک بهم بگید
و این که شاید الان به نظر ساده بیاد ولی در ادامه قراره اکشن بشه و بلکهههه
مااافیااییییی😁😁
بزن اون بی صصحااب رو❤
۴.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.