پارت ۳...
روز بعد خبر مرگ دختر در شهر پیچید جوری ک این خبر به گوش شاهزداه و پادشاه رسید
شاهزاده اماده شد تا به شهر برود وقتی به شهر رسید پچ پچ های زیادی میان مردم بود
درحال ک از کنار یکی از زنهای محله رد میشد شنید ک میگوید:دخترک بیچاره عاشق شاهزاده بود و طاقت نداشت عشقشو پیش کسی ببیند و بخاطر همین دست به خودکشی زد
شاهزداه این سخن را شنید اولش کمی گیج شد ولی بعد از زن پرسید ک: این حرف راست است یا دروغ؟
زن جواب داد: راست است آخر چه کسی هست ک قصه ی عشق آن دختر را نداند
جنازه ی دختر را با کلی زحمت و جستجو از درون آب بیرون کشیدند....
شاهزاده اماده شد تا به شهر برود وقتی به شهر رسید پچ پچ های زیادی میان مردم بود
درحال ک از کنار یکی از زنهای محله رد میشد شنید ک میگوید:دخترک بیچاره عاشق شاهزاده بود و طاقت نداشت عشقشو پیش کسی ببیند و بخاطر همین دست به خودکشی زد
شاهزداه این سخن را شنید اولش کمی گیج شد ولی بعد از زن پرسید ک: این حرف راست است یا دروغ؟
زن جواب داد: راست است آخر چه کسی هست ک قصه ی عشق آن دختر را نداند
جنازه ی دختر را با کلی زحمت و جستجو از درون آب بیرون کشیدند....
۶.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.