تک پارتی (وقتی برات قلدری میکردن و اون.....)
نویسنده :https://wisgoon.com/yona_nami
#هیونجین
#استری_کیدز
امروز تازه از مدرسه قبلیم انتقالی گرفتم خیلی اذیت شدم تا منو اینجا قبول کنن چون مدرسه قبلیم سرم قلدری میکردن بگذریم دیگ نمیخوام فکرشونو بکنم
رفتم تو کلاس نشستم و دیدم یه پسره همش بهم نگاه میکنه ولی من اهمیت ندادم زنگ که خورد دیدم اومده پیشم و دستمو محکم گرفته و بهم گفت: میدونم توی عو_ضی بودی که با دوست دخترم دعوا افتادی نه؟زندگیتو سیاه میکنم حالا صبر داشته باش...
آخه چطوری ممکنه؟؟؟
خدایا چرا؟
رفتم تو کلاس نشستم و دیدم یه کاغذ رو میزه روش نوشته بود که خودتو مرده بدون
خیلی ترسیدم
ساعت ها گذشت و وقت رفتن به خونه بود که دوباره اومد و گفت حالا وقت مردنه داشت به سمتم حمله میکرد که یه پسری اومد جلوش و زدش
و بعد دستمو گرفت و فرار کردیم
به یه جای مطمعن که رسید دستمو ول کرد و گفت خوبی
منم گفتم که شما
گفت هیونجینم دیگ احمق
اول نشناختمش ولی یکم که فکر کردم فهمیدم همسایه قبلیمون بود که تو بچگی باهاش بازی میکردم
ازش خیلی تشکر کردم و داشتم میرفتم که منو سمت خودش کشید
میدونی که از همون اول دوست داشتم؟
چچی؟من!
بعد یه کیس کوچولو گرفت و بغلم کرد و گفت دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه
پایان
#هیونجین
#استری_کیدز
امروز تازه از مدرسه قبلیم انتقالی گرفتم خیلی اذیت شدم تا منو اینجا قبول کنن چون مدرسه قبلیم سرم قلدری میکردن بگذریم دیگ نمیخوام فکرشونو بکنم
رفتم تو کلاس نشستم و دیدم یه پسره همش بهم نگاه میکنه ولی من اهمیت ندادم زنگ که خورد دیدم اومده پیشم و دستمو محکم گرفته و بهم گفت: میدونم توی عو_ضی بودی که با دوست دخترم دعوا افتادی نه؟زندگیتو سیاه میکنم حالا صبر داشته باش...
آخه چطوری ممکنه؟؟؟
خدایا چرا؟
رفتم تو کلاس نشستم و دیدم یه کاغذ رو میزه روش نوشته بود که خودتو مرده بدون
خیلی ترسیدم
ساعت ها گذشت و وقت رفتن به خونه بود که دوباره اومد و گفت حالا وقت مردنه داشت به سمتم حمله میکرد که یه پسری اومد جلوش و زدش
و بعد دستمو گرفت و فرار کردیم
به یه جای مطمعن که رسید دستمو ول کرد و گفت خوبی
منم گفتم که شما
گفت هیونجینم دیگ احمق
اول نشناختمش ولی یکم که فکر کردم فهمیدم همسایه قبلیمون بود که تو بچگی باهاش بازی میکردم
ازش خیلی تشکر کردم و داشتم میرفتم که منو سمت خودش کشید
میدونی که از همون اول دوست داشتم؟
چچی؟من!
بعد یه کیس کوچولو گرفت و بغلم کرد و گفت دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه
پایان
۵۵.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.