چشمهایی که با چشم بند پوسیده شده بود؛ روی صندلی قرار خشتی
چشمهایی که با چشم بند پوسیده شده بود؛ روی صندلی قرار خشتی در سعی کردی تا؛ خونسردیت رو حفظ کنی.
اما زمانی خونسردیت از بین رفت که چشم بند از دور چشمهات برداشته و شخصی که دزدیده بودت مقابلت قرار گرفت.
اوه ببین اینجا چی داریم یه خانوم وکیل وحشت زده
آب دهانت رو بزو قورت دادی دیشب تازه خبر فرار مرد روانی مقابلت از زندان رو شنیده بودی و حالا خودت به اسارتش در اومده بودی
مرد مقابلت، زمانی که سکوت و نگاه خیره ات رو دید چاقویی از روی زمین برداشت و همراه با نیشخند گفت
زمانی که برای حكم حبس ابد من داشتی بال بال میزدی باید به این روزها هم فکر میکردی، وکیل کوچولوی
اما زمانی خونسردیت از بین رفت که چشم بند از دور چشمهات برداشته و شخصی که دزدیده بودت مقابلت قرار گرفت.
اوه ببین اینجا چی داریم یه خانوم وکیل وحشت زده
آب دهانت رو بزو قورت دادی دیشب تازه خبر فرار مرد روانی مقابلت از زندان رو شنیده بودی و حالا خودت به اسارتش در اومده بودی
مرد مقابلت، زمانی که سکوت و نگاه خیره ات رو دید چاقویی از روی زمین برداشت و همراه با نیشخند گفت
زمانی که برای حكم حبس ابد من داشتی بال بال میزدی باید به این روزها هم فکر میکردی، وکیل کوچولوی
۷۹
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.